من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
مصطفی دشتینویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا خرچنگهای بلوریخریدنویسنده: مصطفی دشتی این کتاب را ببینیدروی رختخوابم جابه جا می شوم. دیشب به دکتر می گفتم اوایلی که بختک به سراغم می آمد خیلی میترسیدم، شاید بچه بودم، ولی حالا بیشتر نگران این هستم که برایم خطرناک باشد. هر چند وقتی داد و فریاد میکنم و بعد متوجه میشوم فقط صدای فریادهایم را خودم میشنوم، وحشت زده و نگران میشوم و دوباره برای خواب رفتن تلاش زیادی میکنم... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
مصطفی دشتینویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا خرچنگهای بلوریخریدنویسنده: مصطفی دشتی این کتاب را ببینیدروی رختخوابم جابه جا می شوم. دیشب به دکتر می گفتم اوایلی که بختک به سراغم می آمد خیلی میترسیدم، شاید بچه بودم، ولی حالا بیشتر نگران این هستم که برایم خطرناک باشد. هر چند وقتی داد و فریاد میکنم و بعد متوجه میشوم فقط صدای فریادهایم را خودم میشنوم، وحشت زده و نگران میشوم و دوباره برای خواب رفتن تلاش زیادی میکنم... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
خرچنگهای بلوریخریدنویسنده: مصطفی دشتی این کتاب را ببینیدروی رختخوابم جابه جا می شوم. دیشب به دکتر می گفتم اوایلی که بختک به سراغم می آمد خیلی میترسیدم، شاید بچه بودم، ولی حالا بیشتر نگران این هستم که برایم خطرناک باشد. هر چند وقتی داد و فریاد میکنم و بعد متوجه میشوم فقط صدای فریادهایم را خودم میشنوم، وحشت زده و نگران میشوم و دوباره برای خواب رفتن تلاش زیادی میکنم...
خرچنگهای بلوریخریدنویسنده: مصطفی دشتی این کتاب را ببینیدروی رختخوابم جابه جا می شوم. دیشب به دکتر می گفتم اوایلی که بختک به سراغم می آمد خیلی میترسیدم، شاید بچه بودم، ولی حالا بیشتر نگران این هستم که برایم خطرناک باشد. هر چند وقتی داد و فریاد میکنم و بعد متوجه میشوم فقط صدای فریادهایم را خودم میشنوم، وحشت زده و نگران میشوم و دوباره برای خواب رفتن تلاش زیادی میکنم...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر