شکار پروانههانویسنده: علیرضا عطاراناین کتاب را ببینیدخریددر مقدمه این کتاب میخوانیم: «در زندگی اصلا «پول و مادیات برایم مهم نبودند. هیچ وقت عاشق نشدم، و هرگز به زنی دلبسته نشدم. گرچه اعتراف میکنم زنم را دوست دارم، اما ...
شکار پروانههانویسنده: علیرضا عطاراناین کتاب را ببینیدخریددر مقدمه این کتاب میخوانیم: «در زندگی اصلا «پول و مادیات برایم مهم نبودند. هیچ وقت عاشق نشدم، و هرگز به زنی دلبسته نشدم. گرچه اعتراف میکنم زنم را دوست دارم، اما ...
آیت دولتشاهنویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا این بازی کی تمام میشودخریدنویسنده: آیت دولتشاه این کتاب را ببینیدافسانه روي مبل کنار تلويزيون نشسته و من روي زمين ولو شدهام و پاهام را روي عسلي انداختهام. همچنان که با يک چشم بسته دارم به فيثاغورس نگاه ميکنم و به سيگار پک ميزنم، ميگويم: "هميشه دوست داشتم يک معشوقهي مرده داشته باشم و هر هفته دور از چشم خانوادهش، يواشکي برم سر قبرش و براش گل ببرم." افسانه هم ... خویش خانهخریدنویسنده: آیت دولتشاه این کتاب را ببینیدتوی این یک هفتهای که اینجا بودم، تا حالا به خودم جرات ندادم بودم به این قسمت پشت بام بیایم. میترسیدم پایم بلغزد و اتفاق دردناکی برایم بیفتد. اما حالا احساس سبکی میکنم. کاش زودتر آمدهام. بیاختیار و بدون ترس روی یکی از کنگرهها میروم و دستهایم را از دو طرف باز میکنم و چشمم را میبندم. نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
آیت دولتشاهنویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا این بازی کی تمام میشودخریدنویسنده: آیت دولتشاه این کتاب را ببینیدافسانه روي مبل کنار تلويزيون نشسته و من روي زمين ولو شدهام و پاهام را روي عسلي انداختهام. همچنان که با يک چشم بسته دارم به فيثاغورس نگاه ميکنم و به سيگار پک ميزنم، ميگويم: "هميشه دوست داشتم يک معشوقهي مرده داشته باشم و هر هفته دور از چشم خانوادهش، يواشکي برم سر قبرش و براش گل ببرم." افسانه هم ... خویش خانهخریدنویسنده: آیت دولتشاه این کتاب را ببینیدتوی این یک هفتهای که اینجا بودم، تا حالا به خودم جرات ندادم بودم به این قسمت پشت بام بیایم. میترسیدم پایم بلغزد و اتفاق دردناکی برایم بیفتد. اما حالا احساس سبکی میکنم. کاش زودتر آمدهام. بیاختیار و بدون ترس روی یکی از کنگرهها میروم و دستهایم را از دو طرف باز میکنم و چشمم را میبندم. نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
این بازی کی تمام میشودخریدنویسنده: آیت دولتشاه این کتاب را ببینیدافسانه روي مبل کنار تلويزيون نشسته و من روي زمين ولو شدهام و پاهام را روي عسلي انداختهام. همچنان که با يک چشم بسته دارم به فيثاغورس نگاه ميکنم و به سيگار پک ميزنم، ميگويم: "هميشه دوست داشتم يک معشوقهي مرده داشته باشم و هر هفته دور از چشم خانوادهش، يواشکي برم سر قبرش و براش گل ببرم." افسانه هم ... خویش خانهخریدنویسنده: آیت دولتشاه این کتاب را ببینیدتوی این یک هفتهای که اینجا بودم، تا حالا به خودم جرات ندادم بودم به این قسمت پشت بام بیایم. میترسیدم پایم بلغزد و اتفاق دردناکی برایم بیفتد. اما حالا احساس سبکی میکنم. کاش زودتر آمدهام. بیاختیار و بدون ترس روی یکی از کنگرهها میروم و دستهایم را از دو طرف باز میکنم و چشمم را میبندم.
این بازی کی تمام میشودخریدنویسنده: آیت دولتشاه این کتاب را ببینیدافسانه روي مبل کنار تلويزيون نشسته و من روي زمين ولو شدهام و پاهام را روي عسلي انداختهام. همچنان که با يک چشم بسته دارم به فيثاغورس نگاه ميکنم و به سيگار پک ميزنم، ميگويم: "هميشه دوست داشتم يک معشوقهي مرده داشته باشم و هر هفته دور از چشم خانوادهش، يواشکي برم سر قبرش و براش گل ببرم." افسانه هم ...
خویش خانهخریدنویسنده: آیت دولتشاه این کتاب را ببینیدتوی این یک هفتهای که اینجا بودم، تا حالا به خودم جرات ندادم بودم به این قسمت پشت بام بیایم. میترسیدم پایم بلغزد و اتفاق دردناکی برایم بیفتد. اما حالا احساس سبکی میکنم. کاش زودتر آمدهام. بیاختیار و بدون ترس روی یکی از کنگرهها میروم و دستهایم را از دو طرف باز میکنم و چشمم را میبندم.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر