نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
لیلا بابایی فلاحنویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا من، ایاز، ماهوخریدنویسنده: لیلا بابایی فلاح این کتاب را ببینید...وقتی کارش تمام شد، لعیا رفت حمام. من هم رفتم تا کمکش کنم. با صابون و کیسه افتاده بود به جان خودش. کیسه را آنقدر محکم میکشید که انگار میخواهد یک لایه از پوستش را بکند. آب دوش داغ بود. بخارش خیلی زود فضای حمام را پر کرد. توی بخار آب پنهان شده بود. صدای ریزش آبِ توی وان و صدای شلپشلپ دست لعیا که میرفت و میآمد، آهنگ زیبایی را ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
لیلا بابایی فلاحنویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا من، ایاز، ماهوخریدنویسنده: لیلا بابایی فلاح این کتاب را ببینید...وقتی کارش تمام شد، لعیا رفت حمام. من هم رفتم تا کمکش کنم. با صابون و کیسه افتاده بود به جان خودش. کیسه را آنقدر محکم میکشید که انگار میخواهد یک لایه از پوستش را بکند. آب دوش داغ بود. بخارش خیلی زود فضای حمام را پر کرد. توی بخار آب پنهان شده بود. صدای ریزش آبِ توی وان و صدای شلپشلپ دست لعیا که میرفت و میآمد، آهنگ زیبایی را ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
من، ایاز، ماهوخریدنویسنده: لیلا بابایی فلاح این کتاب را ببینید...وقتی کارش تمام شد، لعیا رفت حمام. من هم رفتم تا کمکش کنم. با صابون و کیسه افتاده بود به جان خودش. کیسه را آنقدر محکم میکشید که انگار میخواهد یک لایه از پوستش را بکند. آب دوش داغ بود. بخارش خیلی زود فضای حمام را پر کرد. توی بخار آب پنهان شده بود. صدای ریزش آبِ توی وان و صدای شلپشلپ دست لعیا که میرفت و میآمد، آهنگ زیبایی را ...
من، ایاز، ماهوخریدنویسنده: لیلا بابایی فلاح این کتاب را ببینید...وقتی کارش تمام شد، لعیا رفت حمام. من هم رفتم تا کمکش کنم. با صابون و کیسه افتاده بود به جان خودش. کیسه را آنقدر محکم میکشید که انگار میخواهد یک لایه از پوستش را بکند. آب دوش داغ بود. بخارش خیلی زود فضای حمام را پر کرد. توی بخار آب پنهان شده بود. صدای ریزش آبِ توی وان و صدای شلپشلپ دست لعیا که میرفت و میآمد، آهنگ زیبایی را ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر