من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
ناهید کبیرینویسنده متولد: 1335 کرمانشاهزندگینامهآثار در ناکجا نظرات شمازندگینامهناهید کبیری شاعر، نویسنده و مترجم است. از وی تا کنون پنج دفتر شعر منتشر شده است. Tweet آثار این نویسنده در ناکجا پیراهن آبیخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدمامور دیگر که کنار من نشسته بود، دو عدد عکس از داخل جورابش بیرون آورد گرفت جلوی صورتم و گفت: مجبور بودی اینکارها را بکنی؟ کدام کاباره میرقصیدی؟ گفتم: خواهش می کنم پارهاشان کن، این عکسها را در همین خانه خودم گرفتهام، پرده ها را ببین، گفت: چند تا از این لباسها داری ؟ گفتم: سه تا، سبز، سفید و قرمز به سکههای روی سینه و ... شب و ستارهها و ساراخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدشراره خانم میآید جلو. لباس مشکی تنگ کوتاهی پوشیده که از روی شانههاش با دو بند باریک گره میخورد. پارچه لباسش از آن گرانهاست. برق میزند. ساتن است. چه عجب بفرمایین تو سالن! من همانجا روی صندلی مینشینم و از او تشکر میکنم. کوهیار در لیوان شراره خانم یخ میریزد. دست راست شراره خانم پر از النگوست. النگوهای ... بی سرزمینخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدنمونه شعری از این مجموعه با عنوان «با برگهای زرد»: «سنجابها شاخهها را میتکانند دانه دانه گنجشکها را فراری میدهند از لانه و رویاهای مرا با برگهای زرد فرو میریزند بیبهانه...» نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
ناهید کبیرینویسنده متولد: 1335 کرمانشاهزندگینامهآثار در ناکجا نظرات شمازندگینامهناهید کبیری شاعر، نویسنده و مترجم است. از وی تا کنون پنج دفتر شعر منتشر شده است. Tweet آثار این نویسنده در ناکجا پیراهن آبیخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدمامور دیگر که کنار من نشسته بود، دو عدد عکس از داخل جورابش بیرون آورد گرفت جلوی صورتم و گفت: مجبور بودی اینکارها را بکنی؟ کدام کاباره میرقصیدی؟ گفتم: خواهش می کنم پارهاشان کن، این عکسها را در همین خانه خودم گرفتهام، پرده ها را ببین، گفت: چند تا از این لباسها داری ؟ گفتم: سه تا، سبز، سفید و قرمز به سکههای روی سینه و ... شب و ستارهها و ساراخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدشراره خانم میآید جلو. لباس مشکی تنگ کوتاهی پوشیده که از روی شانههاش با دو بند باریک گره میخورد. پارچه لباسش از آن گرانهاست. برق میزند. ساتن است. چه عجب بفرمایین تو سالن! من همانجا روی صندلی مینشینم و از او تشکر میکنم. کوهیار در لیوان شراره خانم یخ میریزد. دست راست شراره خانم پر از النگوست. النگوهای ... بی سرزمینخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدنمونه شعری از این مجموعه با عنوان «با برگهای زرد»: «سنجابها شاخهها را میتکانند دانه دانه گنجشکها را فراری میدهند از لانه و رویاهای مرا با برگهای زرد فرو میریزند بیبهانه...» نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
پیراهن آبیخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدمامور دیگر که کنار من نشسته بود، دو عدد عکس از داخل جورابش بیرون آورد گرفت جلوی صورتم و گفت: مجبور بودی اینکارها را بکنی؟ کدام کاباره میرقصیدی؟ گفتم: خواهش می کنم پارهاشان کن، این عکسها را در همین خانه خودم گرفتهام، پرده ها را ببین، گفت: چند تا از این لباسها داری ؟ گفتم: سه تا، سبز، سفید و قرمز به سکههای روی سینه و ... شب و ستارهها و ساراخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدشراره خانم میآید جلو. لباس مشکی تنگ کوتاهی پوشیده که از روی شانههاش با دو بند باریک گره میخورد. پارچه لباسش از آن گرانهاست. برق میزند. ساتن است. چه عجب بفرمایین تو سالن! من همانجا روی صندلی مینشینم و از او تشکر میکنم. کوهیار در لیوان شراره خانم یخ میریزد. دست راست شراره خانم پر از النگوست. النگوهای ... بی سرزمینخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدنمونه شعری از این مجموعه با عنوان «با برگهای زرد»: «سنجابها شاخهها را میتکانند دانه دانه گنجشکها را فراری میدهند از لانه و رویاهای مرا با برگهای زرد فرو میریزند بیبهانه...»
پیراهن آبیخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدمامور دیگر که کنار من نشسته بود، دو عدد عکس از داخل جورابش بیرون آورد گرفت جلوی صورتم و گفت: مجبور بودی اینکارها را بکنی؟ کدام کاباره میرقصیدی؟ گفتم: خواهش می کنم پارهاشان کن، این عکسها را در همین خانه خودم گرفتهام، پرده ها را ببین، گفت: چند تا از این لباسها داری ؟ گفتم: سه تا، سبز، سفید و قرمز به سکههای روی سینه و ...
شب و ستارهها و ساراخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدشراره خانم میآید جلو. لباس مشکی تنگ کوتاهی پوشیده که از روی شانههاش با دو بند باریک گره میخورد. پارچه لباسش از آن گرانهاست. برق میزند. ساتن است. چه عجب بفرمایین تو سالن! من همانجا روی صندلی مینشینم و از او تشکر میکنم. کوهیار در لیوان شراره خانم یخ میریزد. دست راست شراره خانم پر از النگوست. النگوهای ...
بی سرزمینخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدنمونه شعری از این مجموعه با عنوان «با برگهای زرد»: «سنجابها شاخهها را میتکانند دانه دانه گنجشکها را فراری میدهند از لانه و رویاهای مرا با برگهای زرد فرو میریزند بیبهانه...»
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر