نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
ناهید کبیرینویسنده متولد: 1335 کرمانشاهزندگینامهآثار در ناکجا نظرات شمازندگینامهناهید کبیری شاعر، نویسنده و مترجم است. از وی تا کنون پنج دفتر شعر منتشر شده است. Tweet آثار این نویسنده در ناکجا پیراهن آبیخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدمامور دیگر که کنار من نشسته بود، دو عدد عکس از داخل جورابش بیرون آورد گرفت جلوی صورتم و گفت: مجبور بودی اینکارها را بکنی؟ کدام کاباره میرقصیدی؟ گفتم: خواهش می کنم پارهاشان کن، این عکسها را در همین خانه خودم گرفتهام، پرده ها را ببین، گفت: چند تا از این لباسها داری ؟ گفتم: سه تا، سبز، سفید و قرمز به سکههای روی سینه و ... شب و ستارهها و ساراخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدشراره خانم میآید جلو. لباس مشکی تنگ کوتاهی پوشیده که از روی شانههاش با دو بند باریک گره میخورد. پارچه لباسش از آن گرانهاست. برق میزند. ساتن است. چه عجب بفرمایین تو سالن! من همانجا روی صندلی مینشینم و از او تشکر میکنم. کوهیار در لیوان شراره خانم یخ میریزد. دست راست شراره خانم پر از النگوست. النگوهای ... بی سرزمینخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدنمونه شعری از این مجموعه با عنوان «با برگهای زرد»: «سنجابها شاخهها را میتکانند دانه دانه گنجشکها را فراری میدهند از لانه و رویاهای مرا با برگهای زرد فرو میریزند بیبهانه...» نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
ناهید کبیرینویسنده متولد: 1335 کرمانشاهزندگینامهآثار در ناکجا نظرات شمازندگینامهناهید کبیری شاعر، نویسنده و مترجم است. از وی تا کنون پنج دفتر شعر منتشر شده است. Tweet آثار این نویسنده در ناکجا پیراهن آبیخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدمامور دیگر که کنار من نشسته بود، دو عدد عکس از داخل جورابش بیرون آورد گرفت جلوی صورتم و گفت: مجبور بودی اینکارها را بکنی؟ کدام کاباره میرقصیدی؟ گفتم: خواهش می کنم پارهاشان کن، این عکسها را در همین خانه خودم گرفتهام، پرده ها را ببین، گفت: چند تا از این لباسها داری ؟ گفتم: سه تا، سبز، سفید و قرمز به سکههای روی سینه و ... شب و ستارهها و ساراخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدشراره خانم میآید جلو. لباس مشکی تنگ کوتاهی پوشیده که از روی شانههاش با دو بند باریک گره میخورد. پارچه لباسش از آن گرانهاست. برق میزند. ساتن است. چه عجب بفرمایین تو سالن! من همانجا روی صندلی مینشینم و از او تشکر میکنم. کوهیار در لیوان شراره خانم یخ میریزد. دست راست شراره خانم پر از النگوست. النگوهای ... بی سرزمینخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدنمونه شعری از این مجموعه با عنوان «با برگهای زرد»: «سنجابها شاخهها را میتکانند دانه دانه گنجشکها را فراری میدهند از لانه و رویاهای مرا با برگهای زرد فرو میریزند بیبهانه...» نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
پیراهن آبیخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدمامور دیگر که کنار من نشسته بود، دو عدد عکس از داخل جورابش بیرون آورد گرفت جلوی صورتم و گفت: مجبور بودی اینکارها را بکنی؟ کدام کاباره میرقصیدی؟ گفتم: خواهش می کنم پارهاشان کن، این عکسها را در همین خانه خودم گرفتهام، پرده ها را ببین، گفت: چند تا از این لباسها داری ؟ گفتم: سه تا، سبز، سفید و قرمز به سکههای روی سینه و ... شب و ستارهها و ساراخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدشراره خانم میآید جلو. لباس مشکی تنگ کوتاهی پوشیده که از روی شانههاش با دو بند باریک گره میخورد. پارچه لباسش از آن گرانهاست. برق میزند. ساتن است. چه عجب بفرمایین تو سالن! من همانجا روی صندلی مینشینم و از او تشکر میکنم. کوهیار در لیوان شراره خانم یخ میریزد. دست راست شراره خانم پر از النگوست. النگوهای ... بی سرزمینخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدنمونه شعری از این مجموعه با عنوان «با برگهای زرد»: «سنجابها شاخهها را میتکانند دانه دانه گنجشکها را فراری میدهند از لانه و رویاهای مرا با برگهای زرد فرو میریزند بیبهانه...»
پیراهن آبیخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدمامور دیگر که کنار من نشسته بود، دو عدد عکس از داخل جورابش بیرون آورد گرفت جلوی صورتم و گفت: مجبور بودی اینکارها را بکنی؟ کدام کاباره میرقصیدی؟ گفتم: خواهش می کنم پارهاشان کن، این عکسها را در همین خانه خودم گرفتهام، پرده ها را ببین، گفت: چند تا از این لباسها داری ؟ گفتم: سه تا، سبز، سفید و قرمز به سکههای روی سینه و ...
شب و ستارهها و ساراخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدشراره خانم میآید جلو. لباس مشکی تنگ کوتاهی پوشیده که از روی شانههاش با دو بند باریک گره میخورد. پارچه لباسش از آن گرانهاست. برق میزند. ساتن است. چه عجب بفرمایین تو سالن! من همانجا روی صندلی مینشینم و از او تشکر میکنم. کوهیار در لیوان شراره خانم یخ میریزد. دست راست شراره خانم پر از النگوست. النگوهای ...
بی سرزمینخریدنویسنده: ناهید کبیری این کتاب را ببینیدنمونه شعری از این مجموعه با عنوان «با برگهای زرد»: «سنجابها شاخهها را میتکانند دانه دانه گنجشکها را فراری میدهند از لانه و رویاهای مرا با برگهای زرد فرو میریزند بیبهانه...»
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر