من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
تایماز افسرینویسنده متولد: 1361 آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا آستینهای رنگیخریدنویسنده: تایماز افسری این کتاب را ببینیدلوزالمعده چشمهایش را گشاد کرد. آمد توی صورتم. با صدای پستی گفت: این خیلی قشنگه که شما توی داستانتون بدون مراعات، اسم مارکهای خارجی و مبتذل رو میآرین؟ خیلی قشنگه که یه خرس مذکر بیاد با یه دانشجوی دختر که ازهمون مارکها میپوشه، برن توی یه کافهای باهم بشینن، دست هموبگیرن... به هم شماره تلفن بدن. بعد هم روشن نباشه چی ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
تایماز افسرینویسنده متولد: 1361 آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا آستینهای رنگیخریدنویسنده: تایماز افسری این کتاب را ببینیدلوزالمعده چشمهایش را گشاد کرد. آمد توی صورتم. با صدای پستی گفت: این خیلی قشنگه که شما توی داستانتون بدون مراعات، اسم مارکهای خارجی و مبتذل رو میآرین؟ خیلی قشنگه که یه خرس مذکر بیاد با یه دانشجوی دختر که ازهمون مارکها میپوشه، برن توی یه کافهای باهم بشینن، دست هموبگیرن... به هم شماره تلفن بدن. بعد هم روشن نباشه چی ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
آستینهای رنگیخریدنویسنده: تایماز افسری این کتاب را ببینیدلوزالمعده چشمهایش را گشاد کرد. آمد توی صورتم. با صدای پستی گفت: این خیلی قشنگه که شما توی داستانتون بدون مراعات، اسم مارکهای خارجی و مبتذل رو میآرین؟ خیلی قشنگه که یه خرس مذکر بیاد با یه دانشجوی دختر که ازهمون مارکها میپوشه، برن توی یه کافهای باهم بشینن، دست هموبگیرن... به هم شماره تلفن بدن. بعد هم روشن نباشه چی ...
آستینهای رنگیخریدنویسنده: تایماز افسری این کتاب را ببینیدلوزالمعده چشمهایش را گشاد کرد. آمد توی صورتم. با صدای پستی گفت: این خیلی قشنگه که شما توی داستانتون بدون مراعات، اسم مارکهای خارجی و مبتذل رو میآرین؟ خیلی قشنگه که یه خرس مذکر بیاد با یه دانشجوی دختر که ازهمون مارکها میپوشه، برن توی یه کافهای باهم بشینن، دست هموبگیرن... به هم شماره تلفن بدن. بعد هم روشن نباشه چی ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر