بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
نجوم
به نظرم چشمهایش سیاه سیاه بودند، نه مثل اغلب چشمهای سیاه که وقتی خیلی خوب با سیاهی چشمها خو کنی و بشناسی، در عمق سیاهی، تهرنگی قهوهای حس میشود، که حتی در عمق سیاهی چشمهای خجسته نجومی باز هم سیاهی بود و سیاهی.
روی پیشانی خجسته نجومی عرق نشسته بود و همین که شال ابریشم نقرهای را برداشت با آن پیشانیاش را خشک کند، به نظرم رسید تراش شانههاش از جنس آیینه بودند، که پوستش از زیر رشتههای موهای زیتونی بلندش، نورهای چلچراغ را باز میتاباند
ابوتراب خسروی |
(آیینه، ابریشم، بلند، تراش، جنس، خجسته، خشک، رشته، زیتون، شال، شانه، مو، نجوم، نقره، نور، پیشانی، چلچراغ)
(آیینه، ابریشم، بلند، تراش، جنس، خجسته، خشک، رشته، زیتون، شال، شانه، مو، نجوم، نقره، نور، پیشانی، چلچراغ)