ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

این هنوز اول عشق است.

این هنوز اول عشق است.

 

قلب شب انگار در عمق زمین میتپید، شب را نه انگار لرزهٔ هیچ بر پوستینه روی. در این میان گل محمد بود پای پندار در کهکشان و خاک، سرگردان راههای نپیموده

 «من یاغی شدهام! این راست است، راست!» 

حقیقتگاه به خاری میماند که در چشم نشیند. گل محمد به اینکه بود میاندیشید و میدید هیچگاه فکرش را هم نکرده بوده است. هیچگاه فکرش را نکرده بوده است که روزی چنین خواهد شد. چنین که امرزو بود، چنین که امروز شده بود. گذشتهای دمامدم دست و پاگیرتر، دشوارتر. دوسیهای، روزبه روز سنگینتر. نامی، آفتاب در آفتاب گسترندهتر، افسانهتر

 «مردم چه میدانی به گمان خود میدهند!» 

که بود امروز گل محمد در نگاه و در گمان مردم؟ که بود گل محمد در نگاه کمان مردم؟ گل محمد، گل محمد بود. اما نه دیگر آن مرد ریزنقش چابک و آرام، و نه نیز آن مرد هیزم کش سربراه. هم نه آن مردی که بر سر آب بها و علفچر، چانه در چانهٔ کدخدا و مباشر میگذاشت. گل محمد امروز دلاوری بود، دلیری بود. دلاور در گمان دوست، دلیر در چشم دشمن. گل محمد آنی بود که پیش از این هرگز بدان نیاندیشیده بود

 «دلاور؟ دلاوری؟!» 

چنین بود. چنین است. مردی ایستاده به قامت بلند شب، با افتاب همه بیابانها در چشمها. دستانی به مهر دارد و ابروانی به قهر و بارِ تمام ویرانگیها را بر دوش میکشد. آتشی ست طالع شده از خاکستر اجاقهای سنگیِ صحرا. دستانی به مهر و ابروانی به قهرف آفتابی گدازنده در چشمها و چهرهای چرخانف میان هزار چشم غریب، هزار چشم آشنا

آشنایان چه کسانی هستند؟... خود که داند؟ 

دشمنان؟...... پیدایند

شب پیدا، و ستاره ناپیدا

 «چگونه ادمیزاد خوی به سر میشود؛ چگونه؟!» 

سنگی به چاه دراندازی که صد عاقل نمیتوانند ان را بدر آورند،ای دیوانه! سنگ را بدر که نمیتوانند آورد که هیچ، با آن خاک و خاشاک که میپاشند ردش را گم و گور میکنند. کورتر میکنند. نه! راهی به گذشته نیست گل محمد! آنچه هست در پیش است و آنچه در پیش است، هست. هست و هست. حقیقت همین است. شادی که در چشمت مینشیند. راه آمده را باز نتوان گشت. راهی اگر هست، در پیش است. دیروز برگذشت، اکنون فردا را سینه سپر کن! فردا خم پشت و سینه خیز میرسد تا تو را، اگر نه به غفلت در رباید، پنجه در پنجه بیفکند. کار گذشته تو، فردا دشوارتر میشود. بار گذشته تو فردا سنگینتر، پیچیدهتر، اشفتهتر. این هنوز اول عشق است.

 

کلیدر | جلد پنجم


محمود دولت آبادی

محمود دولت آبادی

۱۳۱۹
سبزوار

محمود دولت آبادی نویسنده صاحب نام معاصر در سال ۱۳۱۹ در دولت آباد بیهق متولد شد و در خانواده ای روستایی که از راه کار بر زمین سخت کویر؛ روزگار می گذراندند بزرگ شد. کودکی اش در روستا سپری شد و تاثیر این سالها باعث شد تا "رمان روستایی" به دست او به اوج شکوفایی برسد. او برای تحصیل به دولت آباد رفت و هم زمان به کارهای گوناگونی از جمله کفاشی و سلمانی ...

کلیدر (رقعی)

کلیدر (رقعی)

خرید
نویسنده: محمود دولت آبادی
این کتاب را ببینید

اثری از محمود دولت‌آبادی، نویسنده معاصر است که در سه هزار صفحه و ده جلد به چاپ رسیده و روایت زندگی یک خانواده کرد ایرانی است که به سبزوار خراسان کوچانده شده‌اند. داستان کلیدر که متأثر از فضای ملتهب سیاسی ایران پس از جنگ جهانی دوم است بین سال‌های ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۷ روی می‌دهد. کلیدر نام کوه و روستایی در شمال شرقی ایران است. کلیدر که ...

کلیدر (پالتویی)

کلیدر (پالتویی)

خرید
نویسنده: محمود دولت آبادی
این کتاب را ببینید

این اثر محمود دولت‌آبادی جایگاه ویژه‌ای در ادبیات معاصر فارسی دارد. بسیاری از منتقدان و صاحب‌نظران از آن به عنوان مطرح‌ترین، بزرگ‎ترین و ماندگارترین رمان در ادبیات فارسی یاد کرده‌اند.   نسخه رقعی این کتاب را این‌جا ببینید.

برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت

نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر