درباره مهستی بحرینی بیشتر بدانید
مهستی بحرینی شاعر و مترجم ایرانی متولد ۱۳۱۷ است. او فارغ التحصیل دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است، اما کار خود را با ترجمه آغاز نکرد، بلکه سالها در سمتهای اداری و تدریس مشغول بود و پس از یک دوره تدریس در دانشگاه تونس، هنگام برگشت به ایران به تقاضای خود بازنشسته شد، تقاضایی که خود بعدها از آن پشیمان شد. با اینهمه این بازنشستگی، دوران شکوفایی او در ترجمه را به همراه داشت.
خانم بحرینی دوست داشت ترجمه را بسیار زودتر از این شروع میکرد. به گفته خودش، حالا دیگر به جز پرداختن به امور زندگی، تقریبا تمام زمان خود را صرف ترجمه میکند تا ترجمهای ماندگار از آثاری «ارزشمند» ارائه دهد. ارزشمند از نظر او لزوما آثار پرفروش نیست، همان طور که با نگاهی به ترجمههایی که تاکنون انجام داده درمی یابیم، اگرچه نویسندگان و آثار خوبی را انتخاب میکند، اما این آثار به ادبیات جدی تعلق دارند که به قول خود او معمولا تجدید چاپ هم نمیشوند. ترجیح میدهد برای ترجمه آثار پرفروش، زمان خود را به هدر ندهد. این به معنای زیرسوال بردن شیوه کار خانم بحرینی و مترجمان شبیه به او نیست. درست به عکس، چه بسا در چنین روزگاری، وجود مترجمانی از این دست غنیمتی برای حفظ گنجینههای علمی و ادبی محسوب شود. چرا که اختیار خود را به کلی به دست ناشر و بازار نمیسپارند و به عنوان صاحب دانش، اندیشه خود را در مسیر انتخاب، ارائه و معرفی آثار خارجی به مخاطب ایرانی به کار میگیرند. خانم بحرینی هم مانند دیگر مترجمان بزرگ کشورمان کتابهای خود را در خلال سفرهای خود به فرانسه یا حین مطالعه و یا معرفی دوستان انتخاب میکند، چرا که ترجیح میدهد اثر حرفی برای گفتن داشته باشد و نیز او بتواند با آن ارتباط برقرار کند ولواینکه ترجمه بسیار دشواری پیش رو داشته باشد.
حالا دیگر به جز پرداختن به امور زندگی، تقریبا تمام زمان خود را صرف ترجمه میکند تا ترجمهای ماندگار از آثاری «ارزشمند» ارائه دهد. ارزشمند از نظر او لزوما آثار پرفروش نیست، همان طور که با نگاهی به ترجمههایی که تاکنون انجام داده درمی یابیم، اگرچه نویسندگان و آثار خوبی را انتخاب میکند، اما این آثار به ادبیات جدی تعلق دارند که به قول خود او معمولا تجدید چاپ هم نمیشوند.
به افول کنونی ادبیات و نویسندگی در فرانسه اعتقاد دارد و مترجم فرانسه امروز را دست بستهتر از مترجم دیروز میبیند، چرا که معتقد است به دلیل کاهش آثار ارزشمند در زبان فرانسه، بازار به سمت ترجمه انگلیسی حرکت کرده و آن زمینه است که عرصهای برای ظهور و رقابت بیشتر مترجمان فراهم میآورد. حتی اظهار میکند هنگامی که در میان جوایز دست اول فرانسه مانند گنکور و فمینا و رونودو جستجو میکند، نتیجه آنقدرها چنگی به دلش نمیزند. به هر تقدیر این امر سبب نمیشود خانم بحرینی به ترجمه هر اثری بپردازد. با ترجمه تکراری به شدت مخالف است و اظهار میکند در صورتی که از جریان ترجمه کتابی به دست مترجمی دیگر آگاه باشد، هرگز به سمت ترجمه آن کتاب نخواهد رفت حتی اگر کتابی برنده جایزهای جهانی باشد و طبیعتا ناشران به سمت آن رفته باشند. جای بسیاری از آثار را در زبان فارسی خالی میبیند و مانند بسیاری از مترجمان دیگر، از نبود نهادی برای اطلاع رسانی درباره ترجمه کتابها به شدت شکایت دارد. از نظر او ترجمه دوباره یا همزمان دو مترجم از یک اثر، زحمت هر دو را به هدر میدهد، هرقدر هم که ترجمه خوب باشد، تفاوتی نمیکند. البته ترجمه دوباره آثاری که سالهای زیادی از ترجمه دیگرشان میگذرد را تنها به منظور نزدیک کردن زبان ترجمه به زبان روز و نیز برطرف کردن اشکالات احتمالی پیشین – بیآنکه بخواهد از ارزش کار مترجمانشان بکاهد- از این امر مستثنا میدارد.
مهستی بحرینی کار ترجمه را در دهه شصت آغاز کرد و به انتخاب خود یکی دو کتاب را ترجمه کرد و به ناشر سپرد: «زمستان سخت» که رمانی سیاسی و طولانی با حال و هوای کمونیستی و سیاست زده از اسماعیل کاداره نویسنده آلبانیایی است. و نیز «یک زن» نوشته آن دلبه، هنرپیشه و کارگردان فرانسوی که به زندگی تراژیک یک زن پیکرتراش، کامی کلودل که خواهر پل کلودل نیز هست، میپردازد. اما با توجه به وضعیت فرهنگی کشور در آن دوره و انتظار دراز او برای انتشار ترجمههایش، از ترجمه رمان دلسرد شد و به پیشنهاد دوستان، به ترجمه آثار شرقشناسان روی آورد که نه تنها خالی از فایده نبود، بلکه آنطور که خود او میگوید با آنکه مدتها از چاپشان گذشته بود، جای ترجمه آنها در زبان فارسی خالی بود. به این ترتیب با توجه به زمینه تحصیلی او که خوشبختانه اشراف بر زبانشناسی و ادبیات فارسی – به عنوان زبان مقصد- و نیز تجربه حرفهای که یادگیری زبان فرانسه – به عنوان زبان مبدا- را برایش به همراه داشت، به ترجمه دو اثر مهم از شرقشناس فرانسوی، ژیلبر لازار پرداخت: دستور زبان فارسی و شکل گیری زبان فارسی. نیز بعدها مجموعه مقالاتی از او ترجمه و منتشر کرد.
ترجمهای که او از کاداره ارائه داد، توجه نخبگانی چون رضا سیدحسینی را به خود جلب کرد و پس از آن بود که ناشران و مترجمان مطرح با آشنایی با این نویسنده، به سمت ترجمه دیگر آثار او رفتند. از دیگر آثاری که خانم بحرینی به ترجمه آنها همت گماشت، کتابی از سیمون دوبووار است، گواینکه خود او زبان قویتر سارتر را ترجیح میدهد و نبوغ دوبووار را نه در نویسندگی، که در تفکر او میداند. به هر تقدیر از آنجا که در هنگام زندگی این دو او نیز در فرانسه حضور داشت و تاثیر آنان را بر جوانان فرانسوی دیده بود، «سوءتفاهم» دوبووار را ترجمه کرد. قریحه ترجمه خانم بحرینی همانند قریحه شاعری او، اصولا به سمت آثار کلاسیک معطوف میشود و در این میان، خواننده را لحاظ میکند که از نظر او در داستان به دنبال رشته ایست که از آغاز تا پایان ادامه دارد. از این رو آنقدرها به رمان نو نپرداخت و به عنوان مترجم با وجود میل باطنی برای ترجمه رمانی از روب گریه، باز هم به خاطر نبود اطلاعات موثق و منسجم درباره ترجمههای احتمالی دیگر از کتاب او، نتوانست به این کار بپردازد. در عوض این بار ادبیات شرق را با «کوهسار جان» اثر گائوشینگ جیان چینی مطرح کرد. این هم کتابی دشوار از نویسندهای برنده جایزه نوبل بود که البته با توجه به پیشینه سیاسی او در کشورش، خانم بحرینی با وجود تلاش بسیار برای ارائه ترجمهای دقیق به همراه روشن کردن لایههای فرهنگی موجود در کتاب، نتوانست از حمایت سفارت چین به این منظور برخوردار شود و یک تنه این بار سنگین را به مقصد رسانید.
خانم بحرینی نیز مانند دیگر مترجمان حرفهای، علاوه بر پیام نویسنده، ارزشی خاص برای سبک و سیاق سخن او قائل است و دست و پنجه نرم کردن با متن برای انعکاس سبک نویسنده در ترجمه را در میان اهداف اصلی خود برای انتخاب کتاب گنجانده است، چرا که با حق الزحمه ناچیز ترجمه که شرایط اقتصادی و فرهنگی امروز آن را عملا به صفر کلوین تبدیل کرده، چیزی جز لذت ادبی حاصل از مشاهده حاصل زحمت خویش باقی نمیماند!
از نظر مهستی بحرینی، ترجمه ادبی به کاری هنری نزدیک است، البته هنرمند اصلی، نویسنده اثر است و مترجم در صورتی که بتواند با دانش و خلاقیت خود، امانتدار خوبی برای انعکاس محتوا و صورت اثر در زبان مقصد باشد، میتواند خود را تا اندازهای هنرمند بداند. او برای فیتزجرالد، مترجم خیام، جایگاه یک هنرمند را قائل است. خانم بحرینی نه تنها به ترجمه بسته و واژه به واژه متن اعتقاد ندارد، بلکه خلاقیت را جزیی از کار مترجم در جهت انتقال واحدهای معنایی البته در قالب سبک و واژههایی نزدیک به انتخاب نویسنده در زبان اصلی میداند. بنابراین با تقسیم مطلق متن اصلی به واحدهای مشخص کلمه یا حتی جمله و ترجمه مکانیکی آنها موافق نبوده و مسیری بینابینی در میان انتقال مفهوم به همراه برگزیدن بهترین و نزدیکترین واژگان به زبان نویسنده و صدالبته رعایت نقطه گذاری را ترجیح میدهد. آنچه رعایت نکردن آن به عمد یا سهو حین ترجمه از سوی برخی مترجمان یا حین مراحل ویرایش و چاپ از سوی بسیاری از ناشران، یکی از مشکلات عمده ترجمه امروز را تشکیل میدهد.
او همچنین به نظریهای که مترجم را نویسنده شکست خورده میداند، چندان اعتقادی ندارد. چرا که میگوید هیچ وقت وسوسه نوشتن نداشته، گواینکه شعر نیز سروده و به صورت پراکنده در مجلات مختلف و یا به صورت کتاب منتشر کرده است. خانم بحرینی سبک و سیاق را متعلق به نویسنده و کار مترجم را انتقال این امانت میداند. او از اینکه میبیند بسیاری از مترجمان امروز برای خود سبکی دارند، تعجب میکند. شاید یکی از علل این امر، کمبود ویراستاران حرفهای خوب باشد که بتوانند میانداری کرده و مترجم تازه کار را به جهت پیشگیری از دخالت کمتر و بیشتر از اندازه و مطرح کردن خویشتن در ترجمه راهنمایی کنند، مهمی که البته مستلزم مترجمانی پذیرا، پرهیز از خودمحوری از سوی هرکدام و همکاری دوجانبه است. چرا که همان طور که خانم بحرینی نیز به روشنی در یکی از مصاحبههای خود بیان میکند، ترجمه خوب آن ترجمه ایست که بوی ترجمه ندهد، به بیان دیگر، ترجمهای با سایه محو مترجم، ترجمهای با نزدیکترین زبان ممکن به زبان نویسنده.
روی دیگر این سکه، خودداری از ارائه متون عصا قورت داده است، یعنی متونی که در آنها مترجم از شدت رعایت ساختار زبان خارجی، از زبان مقصد به دور افتاده و نخستین احساسی که با خوانش متن نهایی برای خواننده حاصل میشود، فرسنگها فاصله با فهم مطلب و پذیرش نویسنده و به دنبال آن، کنارگذاشتن مطالعه و استفاده از بخش تفکر مغز و روی آوردن به محیطهای پیش پاافتاده و البته چشم پرکن وب است. البته این عصا قورت دادگی، ترجمههای «پارسی سره» را نیز شامل میشوند، متونی که در آنها پافشاری عجیبی از سوی مترجم یا ناشر (!) برای بازگشت به «زبان فارسیِ» معلوم نیست متعلق به کدام دوره و کدام ادیب و کدام قوم دیده میشود و برای نمونه از فلان نویسنده قرن بیستمی اروپایی و آمریکایی، ترجمهای «کلیله و دمنهای» – در معنای مورد نظر مرحوم جلال- و به خیال خود متنی حریف نوشتار بیهقی ارائه میدهند و به پارسی نویسی خود افتخار هم میکنند، بیتوجه به اینکه یکی از رازهای ماندگاری «گلستان همیشه خوش» سعدی، نوشتار روشن، همه فهم و روان آنست. نوشتاری که معادل آن، امروز با توجه به شرایط تاریخی و جغرافیایی سرزمین و عصر ما، به کارگیری زبانی را میطلبد که به هر تقدیر- راضی باشیم یا نباشیم- آمیزهای از واژگان عربی و ترکی و فرانسوی و انگلیسی... را میطلبد و تلاش برای زدودن اینهمه واژگان یکجا و «تراشیدن» معادلهایی با ادعای پارسی بودن و ریشه دار بودن و درست بودن و... ملغمهای ناسره به بار خواهد آورد.
مهستی بحرینی، با دکترای زبان و ادبیات فارسی خود همین نظر را دارد و معتقد است نباید مفهوم و ساخت مورد نظر نویسنده بینوا را فدای «تعصبهای فارسی سره نویسی» کرد. به هر حال این باعث تاسف است که عربی اینقدر با زبان ما آمیخته باشد، اما این واقعیتی است که ما امروز در متن آن زندگی میکنیم و – نه منفعلانه، اما به هر رو- باید آن را پذیرفت، و تلاش برای نادیده گرفتن یا انکار آن، شایدگاه بازتابی از منطقی گِرد باشد! در واقع، نوعی تلاش برای ارائه متنی که کسی آن را نفهمد و حتی زحمت به پایان بردن خوانش آن را هم به خود ندهد، آن هم پس از گذر لنگ و لوک و چفته شکل و سینه خیز از هفت خوان رستمی که امروز به قریب هفتاد بدل شده.گاه کلمههایی که از زبانهای دیگر در فارسی وجود دارند مقصود نویسنده را بهتر بیان میکنند که -متاسفانه- باید از آنها استفاده کرد تا معادلهای فارسیِ مناسب تر- در صورت وجود- رفته رفته جای خود را در زبان بگشایند یا ساخته شوند.
نکته جالب دیگری که خانم بحرینی در میان مصاحبههایش به آن اشاره میکند، تلاش برای معرفی ادبیات فارسی امروز به دنیاست. از آنجا که زبان فارسی در عصر ما جزو زبانهای پرگویشور دنیا نیست، این خود ما هستیم که باید کمر همت ببندیم و از مهجورتر شدن آن جلوگیری کنیم. در شرایط حاضر نیز به جای تعصب بیجا برای نوشتن به زبان «فارسیای» که فارسی زبان هم آن را نفهمد و حتی نتواند آن را روخوانی کند، شاید بهتر باشد حمایتی جدی از مترجمان – هر زبانی- قوی و دارای اشراف به دو زبان مبدا و مقصد یا مترجمان خارجی در جهت ترجمه این آثار به زبانهای مورد نظر صورت گیرد تا هم از ارائه آثار ایرانی به زبانهای خارجی با کیفیت پایین جلوگیری و هم نظمی در معرفی برترینها به دنیا برقرار شود. البته بیتردید رسیدن به این مهم، مستلزم گرایش نویسندگان فارسی زبان به ساده و روان نویسی است، چرا که متاسفانه معلوم نیست بر اساس کدام نظریه علمی و غیرعلمی، پیچیده سخن گفتن و پیچیدهتر نوشتن، به نوعی گواه فرهیختگی و در نتیجه، امتیازی در ایران امروز تبدیل شده، آنهم زمانی که دنیا به سمت ساده نویسی پیش میرود! معضل فوق گرایش به خوانش این آثار را حتی در میان خوانندگان فارسی زبان کاهش میدهد. از این رو بر ماست که با ظرافت و تیزبینی، پیامدهای این قبیل گرایشات عجیب و غریب و باورهای یک شبه را پیش بینی کنیم و به سهم خود برای زدودن آنها بکوشیم، به بیان دیگر، منطق خود را به شفافیت نزدیکتر و تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم.
برگرفته از سایت انسانشناسی و فرهنگ
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر