ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

نمایش رستم و سهراب، کاری از فرید پایا

نمایش رستم و سهراب، کاری از فرید پایا

نمایش «رستم و سهراب» به زبان فرانسوی، اثری است از فرید پایا کارگردان و نمایشنامه نویس ایرانی-فرانسوی. این ویدئو نگاهی است به این نمایش دو ساعته. نمایش «رستم و سهراب» در پاریس به روی صحنه رفته است.

رادیو بین المللی فرانسه درباره این نمایش چنین نوشته است:
برای همه ایرانیان داستان رستم و سهراب یکی از بخش‌های جذاب و بسیار مرور شده شاهنامه فردوسی است و از این رو، افزون بر استفاده از آن در تآ‌تر قهوه خانه، نقالی و تآترهای مدرن بر گرفته از اسطوره‌های تاریخی، در سینما (به ویژه توسط روس‌ها و تاجیک‌ها)، در اپرای رستم وسهراب ساخته لوریس چکناوریان نیز به آن پرداخته شده است.
اما برای نخستین بار در فرانسه از روز ۸ مه تا ۶ ژوئن، کارگردان ایرانی-فرانسوی، فرید پایا، که سبک خود را در به صحنه بردن نمایش‌های رپرتوآر کلاسیک تآ‌تر دارد، دست بالا زده و داستان رستم و سهراب را به روی صحنه تآ‌تر «۱۳ سن» در محله سیزدهم پاریس می‌آورد و آن را به علاقمندان تآ‌تر معرفی می‌کند.

 به هنگامی که غرق نا‌امیدی بودم و انگار در موجی از مه گرفتار شده بودم، فردوسی دست به سوی من دراز کرد. در واقع این من نبودم که اورا بر می‌گزیدم بلکه شاعر بود که مرا برگزید

در پیشگفتار خود در بروشور این نمایش، فرید پایا، می‌نویسد: من بخت این را داشتم که در ایران از پدری ایرانی و از مادری فرانسوی به دنیا بیایم و از صدقه سر آنان بتوانم یک سونات شوپن را به هنگام خواندن شعری از حافظ بشنوم.
او سپس در جائی دیگر و در پیوند با از دست دادن محل پیشین تآتری بنام «لییر»، که شهرداری آن را ویران کرد ومحل کار او بود، می‌نویسد: به هنگامی که غرق نا‌امیدی بودم و انگار در موجی از مه گرفتار شده بودم، فردوسی دست به سوی من دراز کرد. در واقع این من نبودم که اورا بر می‌گزیدم بلکه شاعر بود که مرا برگزید. بدین معنا که به خواندن داستان سهراب پرداختم و از خواندن آن سبکبار شدم. سپس خواستم این سبکباری و لذت را با برگردان آن به فرانسه در درونم نگهدارم. هنگامی که برگردان به پایان رسید دریافتم که به گنجینه‌ای برای نوشتن یک تراژدی حماسی دست یافته‌ام. پس از آن کافی بود که گروهی را گرد هم بیاورم و جای تازه‌ای برای کار بیابم. اگر بخواهیم منطقی سخن بگوئیم، من نمی‌بایستی جرأت چنین کاری را می‌داشتم چون خود را در برابر فردوسی بسیار کوچک می‌دیدم. اما در وجودم یک حالت اضطراری خوش یمن به وجود آمده بود...

از فرید پایا خواستم بگوید چگونه شد که در این مقطع زمانی به خواندن این شعر کشیده شد و چگونه فردوسی دست وی را گرفته است؟
بازگردیم به نمایش که در صحنه‌ای بسیار ساده می‌گذرد که بر روی دیوار روبروی تماشاگران آن یک پارچه چهارگوش بزرگ با زمینه‌های ایرانی و با رنگ‌های «پاستل» نصب شده. بر روی دو پله‌ای که به سکوئی منتهی می‌شود، که صحنه‌ای در صحنه است، نیز دو تکه پارچه از نوع‌‌ همان پارچه دیواری چسبانده شده است.
شخصیت‌های نمایش که اکثرأ مرد هستند و علاوه بر بازیگری، آکروباسی هم می‌کنند و در نتیجه صحنه‌های نبرد را با حرکات ورزشی همراه می‌سازند، برخلاف نمایش‌های دیگر وسنت تآ‌تر، همیشه با صدای بلند صحبت نمی‌کنند و از نجوا به فریاد می‌رسند. لباسهای آنان بسیار خوب با الهام از لباس‌های ایرانی اما بدون ایرانی بودن، طراحی شده.‌گاه نیز یکی از آن‌ها آوازی با کلامی نامفهوم سر می‌دهد و موسیقی خاصی هم شنیده می‌شود که آن کیفیت نمایش‌های دیگر فرید پایا را، دست کم از دیدیک تماشاگر ایرانی، ندارد.
در مجموع بازی‌ها و صحنه‌پردازی، سبک تآ‌تر تعزیه را به یاد می‌آورند.
این نمایش که حکایت به شکلی شگفت انگیز از روشن بینی فردوسی پرده بر می‌دارد که گرچه درس میهن پرستی و تعهد می‌دهد، اما در عین حال به انتقاد خود کامگی، قدرت طلبی و جنگ می‌پردازد. مرگ پسر به دست پدر سمبلی می‌شود از ویرانگری جنگ و کشتن آینده بشریت.

برای اطلاعات بیشتر درباره این نمایش به اینجا نگاهی بیاندازید.

ویدئو با کیفیت متوسط از یوتیوب

 

ویدئو با کیفیت بالا از ویمیو


روایت عاشقانه‌ای از مرگ در ماه اردی‌بهشت

روایت عاشقانه‌ای از مرگ در ماه اردی‌بهشت

خرید
نویسنده: محمد چرمشیر
این کتاب را ببینید

رستم به همراه رخش، هماره در میدان جنگ... ضجه و شیهه و فریاد... شتک خون و خاک و بخار...به "سمنگان دژ" می­‌رسند : شهر زنانِ بی­‌مرد، دژی با آیینِ مردکُشی !... در قلعه‌­ای که زنانش در زیر زره و خنجر و خفتان، زنانگی از یاد برده­‌اند رستم دل به تهمینه می­‌بندد، و فراموش می­‌کند رنگ خون و صدای ...

برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت

نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر