من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
دیدار با حسین مرتضائیان آبکنار دیدار با نویسنده رمان عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک داستانخوانی و گفتگو با نویسنده همراه با معرفی انتشارات الکترونیک ناکجا در پاریس زمان : ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲ ساعت ۸ شب مکان : Les caves Saint sabin 50rue saint sabin 75011 Paris metro chemin vert, ligne 8 تلفن و ای میل برای رزوراسیون 0033.1.72.40.84.40 info@naakojaa.com حسین مرتضائیان آبکنار۱۳۴۵تهرانحسین مرتضاییان آبکنار ،نویسنده، فیلمنامهنویس، مدرس داستاننویسی در سال 1345 در شهر تهران به دنیا میآید. وی فعالیت هنری خود را با تحصیل در رشته هنرهای دراماتیک در دانشگاه هنرهای زیبا آغازمیکند. در زمان جنگ ایران و عراق بین سالهای ۱۳۶۷-۱۳۶۵ به سربازی رفت و حضورش در جبهههای جنگ بر فضای داستانهایش تاثیر گذاشت. او ...عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشکخریدنویسنده: حسین مرتضائیان آبکنار این کتاب را ببینیدیکی از دژبانها چنگک بزرگی دستش بود و هرجا که کپهای خاک میدید، یا بوتهای که پُرپشت بود، چنگک را فرو میکرد و درمیآورد؛ فرو میکرد و درمیآورد؛ فرو میکرد و گاهی سربازی نعره میزد: «آی!...» و دژبان چنگک را با زور بالا میبرد و سرباز را که توی هوا دست و پا میزد، ...عطر فرانسویخریدنویسنده: حسین مرتضائیان آبکنار این کتاب را ببینیداين بار مرد همراه بچه از اتاق بيرون آمد. بچه را روي يک دستش خوابانده بود و با دستِ ديگر شيشهی شيرش را نگه داشته بود و «پيشپيش» میکرد. آهسته به سمتِ زن آمد. زن چشمش به تلويزيون بود، ولي نگاه نمیکرد. مرد کنارش روي مبل نشست. لحظهای بعد، محجوبانه، گفت: «امروز مامانم زنگ زده بود.» زن توجهي به حرفش نکرد. مرد ...کنسرت تارهای ممنوعهخریدنویسنده: حسین مرتضائیان آبکنار این کتاب را ببینیدسکوت کردم. میگفت: «...تو چی؟ تو فکر کردهای به حقوقِ بیغیرتی ارتش عادت کردهام یا اومدهام بجنگم برای پرچم یا نمیدونم واسه خاکم؟... نه. خاک ندادهام که خاکی پس بگیرم. هرچند که حالا خاک شدهاند...» میگفت: «دو نفر دادهام دو نفر میگیرم. با همین سرنیزه. اگر هم نشد، با ...برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
حسین مرتضائیان آبکنار۱۳۴۵تهرانحسین مرتضاییان آبکنار ،نویسنده، فیلمنامهنویس، مدرس داستاننویسی در سال 1345 در شهر تهران به دنیا میآید. وی فعالیت هنری خود را با تحصیل در رشته هنرهای دراماتیک در دانشگاه هنرهای زیبا آغازمیکند. در زمان جنگ ایران و عراق بین سالهای ۱۳۶۷-۱۳۶۵ به سربازی رفت و حضورش در جبهههای جنگ بر فضای داستانهایش تاثیر گذاشت. او ...
عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشکخریدنویسنده: حسین مرتضائیان آبکنار این کتاب را ببینیدیکی از دژبانها چنگک بزرگی دستش بود و هرجا که کپهای خاک میدید، یا بوتهای که پُرپشت بود، چنگک را فرو میکرد و درمیآورد؛ فرو میکرد و درمیآورد؛ فرو میکرد و گاهی سربازی نعره میزد: «آی!...» و دژبان چنگک را با زور بالا میبرد و سرباز را که توی هوا دست و پا میزد، ...
عطر فرانسویخریدنویسنده: حسین مرتضائیان آبکنار این کتاب را ببینیداين بار مرد همراه بچه از اتاق بيرون آمد. بچه را روي يک دستش خوابانده بود و با دستِ ديگر شيشهی شيرش را نگه داشته بود و «پيشپيش» میکرد. آهسته به سمتِ زن آمد. زن چشمش به تلويزيون بود، ولي نگاه نمیکرد. مرد کنارش روي مبل نشست. لحظهای بعد، محجوبانه، گفت: «امروز مامانم زنگ زده بود.» زن توجهي به حرفش نکرد. مرد ...
کنسرت تارهای ممنوعهخریدنویسنده: حسین مرتضائیان آبکنار این کتاب را ببینیدسکوت کردم. میگفت: «...تو چی؟ تو فکر کردهای به حقوقِ بیغیرتی ارتش عادت کردهام یا اومدهام بجنگم برای پرچم یا نمیدونم واسه خاکم؟... نه. خاک ندادهام که خاکی پس بگیرم. هرچند که حالا خاک شدهاند...» میگفت: «دو نفر دادهام دو نفر میگیرم. با همین سرنیزه. اگر هم نشد، با ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر