
سيدنويد سيدعلياكبر
حقيقت اينجاست من يك نويسندهي كودكم. همهي روزهاي نوشتنام براي بچهها داستان نوشتهام، از وقتي كه خودم كوچك بودم. اولين داستانم را در هفتسالگي نوشتم. داستان دو گُل كه كنار يك رودخانه زندگي ميكردند. از چهارده سالگي عضو تحريريهي ماهنامهي عروسكِ سخنگو شدم و گمان ميكنم از هجدهسالگي تصميم گرفتم يك نويسندهي تماموقت باشم. داستان «كمديكابوس شبانهي يك كاسكوي چپ» از اولين تجربههايم در نوشتنِ داستان بزرگسال بود، كه در كلاسهاي داستاننويسيِ «حسين مرتضائيان آبكنار» شكل گرفت. روزها ميگذشت و من داستانهايي داشتم كه نميتوانستم براي بچهها بگويم. چرا كه گاه دغدغههاي من و كودكان همسو نميشد. اين بود كه تصميم گرفتم براي آدميزادهاي بزرگتر هم داستان بنويسم. گمان ميبرم اين كاسكوي چپ هم از ادبياتِ كودك به اينجا خزيده باشد.

بهرنگ بقایی
متولد دی ماه ۱۳۶۰ / فارغالتحصیل رشتهی نقاشی / حضور در کلاسها و کارگاه حسین مرتضائیان آبکنار از پاییز ۱۳۹۰ تا کنون
آذر92/ تهران

مهران موسوی
متولد ۱۳۶۶، تهران، محلهی نظامآباد. لیسانس کتابداری از دانشگاه تهران، فوقلیسانسش را بعد از یک ترم ول کردم. از سال ۸۶ تا حالا شاگرد کارگاههای داستاننویسی آقای حسین آبکنارم. شغلم ویرایش است. یک رمان نوشتهام به نام «نظامآباد»، که منتشر نشده، و چند داستانکوتاه دارم که توی حافظهی نوتبوکم خاک میخورند. از کودکی، توی ذهنم شخصیتی خلق کردهام به نام «آقای زُلاند». آقای زلاند هر کاری بگویی از دستش برمیآید؛ نویسندهی بزرگی است، کارگردان توانایی است، و نوبل ادبیات و نخل طلای کن را با هم بُرده. خیلی هم جنتلمن و آقامنش و خوشپوش و خوب است. هیچ نقصی هم ندارد. فقط این روزها کمی غمگین است، چون دارد کمکم همهی دوستانش را از دست میدهد: اول بورخس، بعد ربگرییه و ساراماگو و تازگیها فوئنتس و تابوکی. هر روز حال گابو را از پسرش میپرسد، ولی...
خوشحالم که بهواسطهی ادبیات با آدمهای زیادی دوست هستم؛ از راسکولنیکف و بازارف و اِما بوواری و هولدن کالفید و مونتاگ و تمام اعضای خانوادهی تیبو گرفته تا خالد و عمو نوذر و مارال و، البته، آقای زلاند

نورا سحری
نویسندهها خدایان کوچکند. همانقدر بزرگ و قدرتمند. همانقدر سر به هوا و خودخواه و البته مهربان. میتواند با یک اشاره این یکی را بفرستد بالای دار و آن یکی را ببخشد و همهی خوشبختیهای دنیا را بگذارد توی بغل آن یکیِ دیگر. همین جوری الکی انگار که دلش خواسته باشد یک عالمه بدبیاری بریزد روی سر آن کسی که دماغش را گرفته بالا و کلاه کج سیاه دارد روی سرش. یک چشمک بزند برای کسی که همهی عمرش دنیا را به گند کشیده و یک بوس بفرستد برای آن یکیِ دیگر که خیلی وقت پیش توی تنهایی خودش مرده... و هی برای خودش تکرار کند :" عدالت یعنی همین!"..
خدا که باشی هیچکس نمی گوید که چرا این کار را کردی و آن کار را نه. چرا امروز هوا ابریست و فردا که باید هوا آفتابی باشد، باز هوا ابری است و باز... چرا فرمولها را جا به جا نوشتی و چرا همهی قانونهای قبلی را گذاشتی کنار کوزه تا آبش را بخورد. خدا بودن خوب هست، قشنگ هست ولی از من به تو یک نصیحت: خدا باشی یا نباشی، هر وقت هوا کم آوردی با "کلمه" نفس بکش... زندگی یعنی همین...
نورا سحری/ متولد بیست و پنج ِ تیر ِ شصت و شش/ تهران

مصطفی لک قمی
خواندن را از تابلوهای مغازهها و کاغذهای پنیر پیچ بقالیها شروع کردم و نوشتن را از وقتی که کلاس پنجم ابتدایی بودم با این امید که بتوانم با قلم به ستیز دنیای پلیدیها روم. روزگار گذشت و زندگی مرا در کام خود کشید و تقلای نان مرا از نوشتن بازداشت. اما از سه سال پیش دوباره نوشتم و این بار قلم مرهمی بود بر زخمهای درونم و نوشتن تلاشی شد برای گریز از روزمرگی و تکرار. 55 سالهام و فعالیتم در عرصهی بازرگانی است. 24 سال پیش با تاخیری نه ساله مدرک کارشناسی ماشینهای کشاورزی را گرفتم که بکارم نیامده، چون هیچ عشقی به تکنولوژی نداشتهام .داستان چاپشده ندارم ،تنها چند تایی در سایتهای دیباچه و کافه داستان در این یکی دو سال منتشرشده اند. در کلاسهای نویسندگی خلاق خانم شیوا ارسطویی و چند دوره کلاسهای مختلف آقای آبکنار شرکت کردهام و هنوز خود را تشنه آموختن می دانم.
بدرود

حوریه رضاییزاده
متولد اسفندماه 1357 در شهر ساحلی بندر انزلی، دانشآموخته رشته علوم ارتباطات اجتماعی در دانشگاه تهران است. وی طی سالهای تحصیل در دانشگاه تهران، پژوهشگر حوزهاجتماعی بوده و پس از اتمام دوره تحصیل، با کسب رتبه الف، وارد عرصه روزنامهنگاری شد. وی از سال 1388 به جرگه همشاگردیهای کارگاههای داستاننویسیِ حسین مرتضاییان آبکنار پیوست. رضاییزاده طی دو دوره متوالی ( سالهای 1388 و 1389) ، به عنوانِ خبرنگارِ برترِ حوزه حسابرسی ایران، برگزیده شد. از جمله سوابق وی می توان به پژوهشگر موسسه پژوهشگرانِ بدون مرز، معاون ارتباطاتِ نخستین جشنواره بین المللی هنرهای تجسمی دانشجویان، خبرنگار ماهنامه اقتصاد ایران و روزنامه سرمایه اشاره کرد. ستون طنزِ حرفه: سهامدار وی تا زمانِ توقیف روزنامۀ سرمایه در سال 1388، طی چهار سال از نخستین تجربه های طنز نویسی روزنامه نگاران در حوزه تخصصی بازار سرمایه ایران، محسوب می گردد. وی همچنان به نگارش طنز در حوزه بورس و بازار سرمایه مشغول است و گزارشگر فصلنامه های تخصصی حوزه حسابرسی است.

سارا نازکدست
سارا نازک دست. متولد تهران ،مهر 63. فارغ التحصیل کارشناسی ارشد ادبیات انگلیسی. از بهار 89 در کارگاه داستان نویسی حسین آبکنار حضور داشته است.

آرش دبستانی
زاده شمیران اسفند 65
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر