من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
محمد میرقاسمینویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا پیش از آب شدن برف هاخریدنویسنده: محمد میرقاسمی این کتاب را ببینیدپشت جلد این کتاب: مامان گفت: «خجالتم دادی» و از در مدرسه زد بیرون. به بابا نگفت. کسی زنگ میزد و میگفت: «پسرتان...» نمیشناختیمش. جای شیشه کوچکه را عوض کردم. زیر کمد، ته انباری، توی باغچه پای درخت انجیر... کسی زنگ میزد؟... بابام گفت: «ریاضی فیزیک!» مامان گفت: «بهت میگم کی اومده تو خونه ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
محمد میرقاسمینویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا پیش از آب شدن برف هاخریدنویسنده: محمد میرقاسمی این کتاب را ببینیدپشت جلد این کتاب: مامان گفت: «خجالتم دادی» و از در مدرسه زد بیرون. به بابا نگفت. کسی زنگ میزد و میگفت: «پسرتان...» نمیشناختیمش. جای شیشه کوچکه را عوض کردم. زیر کمد، ته انباری، توی باغچه پای درخت انجیر... کسی زنگ میزد؟... بابام گفت: «ریاضی فیزیک!» مامان گفت: «بهت میگم کی اومده تو خونه ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
پیش از آب شدن برف هاخریدنویسنده: محمد میرقاسمی این کتاب را ببینیدپشت جلد این کتاب: مامان گفت: «خجالتم دادی» و از در مدرسه زد بیرون. به بابا نگفت. کسی زنگ میزد و میگفت: «پسرتان...» نمیشناختیمش. جای شیشه کوچکه را عوض کردم. زیر کمد، ته انباری، توی باغچه پای درخت انجیر... کسی زنگ میزد؟... بابام گفت: «ریاضی فیزیک!» مامان گفت: «بهت میگم کی اومده تو خونه ...
پیش از آب شدن برف هاخریدنویسنده: محمد میرقاسمی این کتاب را ببینیدپشت جلد این کتاب: مامان گفت: «خجالتم دادی» و از در مدرسه زد بیرون. به بابا نگفت. کسی زنگ میزد و میگفت: «پسرتان...» نمیشناختیمش. جای شیشه کوچکه را عوض کردم. زیر کمد، ته انباری، توی باغچه پای درخت انجیر... کسی زنگ میزد؟... بابام گفت: «ریاضی فیزیک!» مامان گفت: «بهت میگم کی اومده تو خونه ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر