من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
مهرشید متولیمترجم متولد: 1333 ایران نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا خانهاي در دشتخریدنویسنده: ای ال داکتروفمترجم: مهرشید متولیاین کتاب را ببینیدماما گفت قرار است از آن به بعد برادرزادهاش باشم و به او بگويم عمه دورا. گفت سرنوشتمان بسته به اين است كه او پسري هجدهساله كه به نظر بزرگتر و بيستساله ميآيد، نداشته باشد. گفت بگو عمه دورا. گفتم. راضي نشد. دوباره مجبورم كرد چند بار بگويم. گفت بايد يك جوري بگويم كه يعني باورم شده كه او از وقتي برادر بيوهاش هوراس مرده، مرا ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
مهرشید متولیمترجم متولد: 1333 ایران نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا خانهاي در دشتخریدنویسنده: ای ال داکتروفمترجم: مهرشید متولیاین کتاب را ببینیدماما گفت قرار است از آن به بعد برادرزادهاش باشم و به او بگويم عمه دورا. گفت سرنوشتمان بسته به اين است كه او پسري هجدهساله كه به نظر بزرگتر و بيستساله ميآيد، نداشته باشد. گفت بگو عمه دورا. گفتم. راضي نشد. دوباره مجبورم كرد چند بار بگويم. گفت بايد يك جوري بگويم كه يعني باورم شده كه او از وقتي برادر بيوهاش هوراس مرده، مرا ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
خانهاي در دشتخریدنویسنده: ای ال داکتروفمترجم: مهرشید متولیاین کتاب را ببینیدماما گفت قرار است از آن به بعد برادرزادهاش باشم و به او بگويم عمه دورا. گفت سرنوشتمان بسته به اين است كه او پسري هجدهساله كه به نظر بزرگتر و بيستساله ميآيد، نداشته باشد. گفت بگو عمه دورا. گفتم. راضي نشد. دوباره مجبورم كرد چند بار بگويم. گفت بايد يك جوري بگويم كه يعني باورم شده كه او از وقتي برادر بيوهاش هوراس مرده، مرا ...
خانهاي در دشتخریدنویسنده: ای ال داکتروفمترجم: مهرشید متولیاین کتاب را ببینیدماما گفت قرار است از آن به بعد برادرزادهاش باشم و به او بگويم عمه دورا. گفت سرنوشتمان بسته به اين است كه او پسري هجدهساله كه به نظر بزرگتر و بيستساله ميآيد، نداشته باشد. گفت بگو عمه دورا. گفتم. راضي نشد. دوباره مجبورم كرد چند بار بگويم. گفت بايد يك جوري بگويم كه يعني باورم شده كه او از وقتي برادر بيوهاش هوراس مرده، مرا ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر