شکار پروانههانویسنده: علیرضا عطاراناین کتاب را ببینیدخریددر مقدمه این کتاب میخوانیم: «در زندگی اصلا «پول و مادیات برایم مهم نبودند. هیچ وقت عاشق نشدم، و هرگز به زنی دلبسته نشدم. گرچه اعتراف میکنم زنم را دوست دارم، اما ...
شکار پروانههانویسنده: علیرضا عطاراناین کتاب را ببینیدخریددر مقدمه این کتاب میخوانیم: «در زندگی اصلا «پول و مادیات برایم مهم نبودند. هیچ وقت عاشق نشدم، و هرگز به زنی دلبسته نشدم. گرچه اعتراف میکنم زنم را دوست دارم، اما ...
فریرز جلال منش نویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا کبوترهای طلاییخریدنویسنده: فریرز جلال منش این کتاب را ببینیدهیچ راهی نیست. فقط یک پل فرسوده و چوبی. همه میروند. ناخواسته یا خواسته پایش را روی پل میگذارد با ترس و لرز. تختههای نازک چوب که با ریسمان نازکی به هم بسته شده میلرزد. با هر گام ، پل تکان میخورد. همهی تنش میلرزد. سردش شده. دندانهایش به هم میخورد. رهگذران هر لحظه بیشتر و بیشتر میشوند.عجله دارند ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
فریرز جلال منش نویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا کبوترهای طلاییخریدنویسنده: فریرز جلال منش این کتاب را ببینیدهیچ راهی نیست. فقط یک پل فرسوده و چوبی. همه میروند. ناخواسته یا خواسته پایش را روی پل میگذارد با ترس و لرز. تختههای نازک چوب که با ریسمان نازکی به هم بسته شده میلرزد. با هر گام ، پل تکان میخورد. همهی تنش میلرزد. سردش شده. دندانهایش به هم میخورد. رهگذران هر لحظه بیشتر و بیشتر میشوند.عجله دارند ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
کبوترهای طلاییخریدنویسنده: فریرز جلال منش این کتاب را ببینیدهیچ راهی نیست. فقط یک پل فرسوده و چوبی. همه میروند. ناخواسته یا خواسته پایش را روی پل میگذارد با ترس و لرز. تختههای نازک چوب که با ریسمان نازکی به هم بسته شده میلرزد. با هر گام ، پل تکان میخورد. همهی تنش میلرزد. سردش شده. دندانهایش به هم میخورد. رهگذران هر لحظه بیشتر و بیشتر میشوند.عجله دارند ...
کبوترهای طلاییخریدنویسنده: فریرز جلال منش این کتاب را ببینیدهیچ راهی نیست. فقط یک پل فرسوده و چوبی. همه میروند. ناخواسته یا خواسته پایش را روی پل میگذارد با ترس و لرز. تختههای نازک چوب که با ریسمان نازکی به هم بسته شده میلرزد. با هر گام ، پل تکان میخورد. همهی تنش میلرزد. سردش شده. دندانهایش به هم میخورد. رهگذران هر لحظه بیشتر و بیشتر میشوند.عجله دارند ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر