مجموعه اشعار یدالله ...نویسنده: یدالله رویاییاین کتاب را ببینیدخریدآن زمان كز لب دریای غروب | آب نوشد به فراغت خورشید | در طربخانه بزم ملكوت | دامن عشوه ببافد ناهید | روز پا در گل شب مبهم ومات...
مجموعه اشعار یدالله ...نویسنده: یدالله رویاییاین کتاب را ببینیدخریدآن زمان كز لب دریای غروب | آب نوشد به فراغت خورشید | در طربخانه بزم ملكوت | دامن عشوه ببافد ناهید | روز پا در گل شب مبهم ومات...
گاه باید خود را گم کرد | چون نجابت | که در کوچه پس کوچههای این شهر دستبهدست میگردد. رضا صالحی مهربان | باد با لباس آبی
سعید توانایی مرویمترجم نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا کرولاین خریدنویسنده: نیل گیمنمترجم: سعید توانایی مرویاین کتاب را ببینیدکرولاین پرسید: «خواهش میکنم، لااقل اسمتو بگو؟» ــ ببین اصلاً اسمم کرولاینه، باشه؟ گربه خیلی با دقت خمیازهی آرومی کشید، جوری که رنگ صورتیِ حیرتآورِ دهن و زبونش دیده شد؛ بعد گفت: «گربهها اسم ندارن.» کرولاین گفت: «ندارن؟» گربه گفت: «نه. اسم مال شما آدماس که نمیدونین کی هستین، اما ما ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
سعید توانایی مرویمترجم نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا کرولاین خریدنویسنده: نیل گیمنمترجم: سعید توانایی مرویاین کتاب را ببینیدکرولاین پرسید: «خواهش میکنم، لااقل اسمتو بگو؟» ــ ببین اصلاً اسمم کرولاینه، باشه؟ گربه خیلی با دقت خمیازهی آرومی کشید، جوری که رنگ صورتیِ حیرتآورِ دهن و زبونش دیده شد؛ بعد گفت: «گربهها اسم ندارن.» کرولاین گفت: «ندارن؟» گربه گفت: «نه. اسم مال شما آدماس که نمیدونین کی هستین، اما ما ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
کرولاین خریدنویسنده: نیل گیمنمترجم: سعید توانایی مرویاین کتاب را ببینیدکرولاین پرسید: «خواهش میکنم، لااقل اسمتو بگو؟» ــ ببین اصلاً اسمم کرولاینه، باشه؟ گربه خیلی با دقت خمیازهی آرومی کشید، جوری که رنگ صورتیِ حیرتآورِ دهن و زبونش دیده شد؛ بعد گفت: «گربهها اسم ندارن.» کرولاین گفت: «ندارن؟» گربه گفت: «نه. اسم مال شما آدماس که نمیدونین کی هستین، اما ما ...
کرولاین خریدنویسنده: نیل گیمنمترجم: سعید توانایی مرویاین کتاب را ببینیدکرولاین پرسید: «خواهش میکنم، لااقل اسمتو بگو؟» ــ ببین اصلاً اسمم کرولاینه، باشه؟ گربه خیلی با دقت خمیازهی آرومی کشید، جوری که رنگ صورتیِ حیرتآورِ دهن و زبونش دیده شد؛ بعد گفت: «گربهها اسم ندارن.» کرولاین گفت: «ندارن؟» گربه گفت: «نه. اسم مال شما آدماس که نمیدونین کی هستین، اما ما ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر