شکار پروانههانویسنده: علیرضا عطاراناین کتاب را ببینیدخریددر مقدمه این کتاب میخوانیم: «در زندگی اصلا «پول و مادیات برایم مهم نبودند. هیچ وقت عاشق نشدم، و هرگز به زنی دلبسته نشدم. گرچه اعتراف میکنم زنم را دوست دارم، اما ...
شکار پروانههانویسنده: علیرضا عطاراناین کتاب را ببینیدخریددر مقدمه این کتاب میخوانیم: «در زندگی اصلا «پول و مادیات برایم مهم نبودند. هیچ وقت عاشق نشدم، و هرگز به زنی دلبسته نشدم. گرچه اعتراف میکنم زنم را دوست دارم، اما ...
مسعود حقیقینویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا ماه خستهخریدنویسنده: مسعود حقیقی این کتاب را ببینیدسرهنگ پردههای مواج و پرچین تور را تا حدی که بتواند چشمانداز خیابان را ببیند از پنجره کنار زد. تکدرختها در وزش نسیم سرد پاییز سبکسرانه تکان میخوردند و شاخههایشان مثل دستهایی نیازمند، گویی به تمنای چیزی یا کسی به این سو و آن سو کشیده و خم میشدند. زیر نور پریده و بیرمق چراغ، درست زیر ساختمان مسکونی ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
مسعود حقیقینویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا ماه خستهخریدنویسنده: مسعود حقیقی این کتاب را ببینیدسرهنگ پردههای مواج و پرچین تور را تا حدی که بتواند چشمانداز خیابان را ببیند از پنجره کنار زد. تکدرختها در وزش نسیم سرد پاییز سبکسرانه تکان میخوردند و شاخههایشان مثل دستهایی نیازمند، گویی به تمنای چیزی یا کسی به این سو و آن سو کشیده و خم میشدند. زیر نور پریده و بیرمق چراغ، درست زیر ساختمان مسکونی ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
ماه خستهخریدنویسنده: مسعود حقیقی این کتاب را ببینیدسرهنگ پردههای مواج و پرچین تور را تا حدی که بتواند چشمانداز خیابان را ببیند از پنجره کنار زد. تکدرختها در وزش نسیم سرد پاییز سبکسرانه تکان میخوردند و شاخههایشان مثل دستهایی نیازمند، گویی به تمنای چیزی یا کسی به این سو و آن سو کشیده و خم میشدند. زیر نور پریده و بیرمق چراغ، درست زیر ساختمان مسکونی ...
ماه خستهخریدنویسنده: مسعود حقیقی این کتاب را ببینیدسرهنگ پردههای مواج و پرچین تور را تا حدی که بتواند چشمانداز خیابان را ببیند از پنجره کنار زد. تکدرختها در وزش نسیم سرد پاییز سبکسرانه تکان میخوردند و شاخههایشان مثل دستهایی نیازمند، گویی به تمنای چیزی یا کسی به این سو و آن سو کشیده و خم میشدند. زیر نور پریده و بیرمق چراغ، درست زیر ساختمان مسکونی ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر