ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس
انگار گفته بودی لیلی

صفحه اصلی / داستان بلـــــــند /

داستان بلـــــــند

انگار گفته بودی لیلی

نویسنده: سپیده شاملو
داستان بلـــــــند
ناشر: نشر مرکز
تاریخ انتشار: ۱۳۷۹
۱۸۲ صفحه

    این کتاب را بخرید

  • نسخه چاپی کتاب از ناکجا
    12,90€
  • خلاصه کتاب
  • نظرات شما

  • خلاصه کتاب

    دانشگاه‌ها که تعطیل شدند، به مستانه گفتی "مرده‌شور اون چشمای شورت رو ببرن!"

    مستانه چشمهاش را آرام می‌بست و آرام باز می‌کرد. می‌خندید. می‌گفت"  خیلی هم شیرینه!".

    بهتر از مستانه من می‌دانستم چشمهاش چقدر شیرین است و این شیرینی توی گلوی خیلی‌ها گیر کرده. فوری دستم را می‌گرفتی. می‌خواستی یادم برود. من هم یادم می‌رفت چشمهام چقدر ریز است. یک کم هم سر پایین. حتی این پف لعنتی هم فراموشم می‌شد. پدرت می‌گفت زود است، شوهر نمی‌کند. مستانه شانه‌اش را می‌انداخت بالا و به مادرت می‌گفت "حالا ضرری نداره که، آدم می‌بینه دیگه...



    نظرات شما

    برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
    - ورود
    - عضویت

    نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
    با تشکر