كتاب نگاهی به زندگی ملاصدرای شيرازی از كودكی تا زمان تبعيد او به كوير است. محمد صدرا فرزند يكی از حكام فارس است كه در زمان كهولت والدين به دنيا آمده و تنها فرزند آنهاست . او شديدا علاقهمند به علم و دانش است و دائم كتاب میخواند . روزی كه شاه عباس صفوی به همراه شيخ بهايی و ميرفندرسكی و استرآبادی (ميرداماد) به شيراز میآيند ، محمد كه نوجوان 16 سالهای بيش نيست شيخ بهايی را شگفت زده میكند و بدين گونه به قزوين پايتخت اوليه و سپس اصفهان پايتخت اصلی و بزرگ شاه عباس میرود و مراحل ترقی را سريع طی مینمايد. او اعتقادات بديعی دارد كه دشمنان زيادی را برايش به بار میآورد. او معتقد است تقليد به صورت نادانسته مجاز نيست هر مسلمان بايد به تحقيق در علوم دينی و الهيات بپردازد و اگر بعد از مطالعه به جواب دست نيافت مجاز به انتخاب مرجع تقليد است. او میگفت خدا در همه انسانها و آفريدهها وجود دارد. يكی از سوالات جنجال برانگيز او اين بود كه چرا عدل جز اصول دين است؟ چرا تنها يكی از صفات خدا را اصل نمودهايم و.... ظاهرا بسيار شايع بوده كه میگفتند اهل نگاه كردن به دختران و زنان در كوی و برزن و چنين مواردی است و او پاسخ میداده نيت مهم است اگر نگاه كردهام به حال خود نبودهام و زيبايی افرينش خدا را تحسين كرده ام و لاغير. ديگر اينكه او شديدا از دين زرتشت دفاع میكرده و مخالفان فكر میكردند از پيروان اين دين شده و او میگفته نه تنها میگويم زرتشت در حد موسی و عيسی عزيز است و راهی برای باور بيشتر به اسلام. موضوع جالب دیگهای که میگفت این بود که وظیفه فرزند در قبال پدر و مادر احترام و مراقبت است اما اگر راه زندگیات را آنگونه که آنها خواهند رفتی نه سود دنیوی داری نه اخروی .
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر