رمان کژال نوشته ی «ماندا معینی» است. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «گاهی وقتها خیلی دلم میگیره! نه اینکه مثلا پاییز باشه و بارون بیاد! یا اینکه مثلا عصر جمعه باشه و هیچ کاری هم برای انجام دادن نداشته باشم!نه! هیچکدوم از اینا نیست! من نه یه دختر رویایی هستم و نه یه دختر نازک نارنجی ازاون موقعی که خودمو شناختم با مسئولیت بزرگ شدم! همیشه هم وظایفی رو انجام دادم که دخترای خیلی برزگتر از خودم اصلا نمیدونستن چیه! وقتی دوازده سالم بود، مادرم در اثر سرطان فوت کرد و مسئولیت خونه افتاد گردن من! باید غذا میپختم و خونه رو نظافت میکردم و کم بیش هم خرید به عهده من بود! هرچند که پدرم کمکم میکرد اما اون بالاخره مرد بود و هرچه قدرم که سعی میکرد نمیتوانست مثل یه زن مسئولیت خونه داری رو قبول کنه و انجام بده! پدرم مرد خیلی خوبی بود اما متاسفانه بیفکر! یعنی اصلافکر آینده نبود! درست برعکس عموم.»
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر