همهی چیزایی که فکر میکنی یه غم بزرگ تا آخر زندگی توی دلت میذارن، یه روزی روزمره میشن، اون غم بزرگ، تو زندگیت حل میشه، اونقدر حل میشه که اسمش دیگه غم نیست یه چیز دیگه است! مرجان محمدپور | سنگ در کف رود و ۵۵۳ |
شعر خودش میآید، ما تسلیماش میشویم و او کار خودش را میکند، عاشقی میکند، فریاد میزند، به سوگ مینشیند، با زبانی غیر معمول از تبسمی دلانگیز تا خیالی شورانگیز و گاه غمی، دردی، زخمی... شعر سنگر میشود و غریو پرشور رهایی سر میدهد... شعر را حافظ میگوید، خیام، سعدی، و وقتی نو میشود نیما، شاملو و فروغ و... در غرب شکسپیر، بودلر، لویی آراگون... و محمود درویش در فلسطین...