ما که مادر نداشتیم | زلزله بود | که گهوارهمان را تکان میداد علی عبدالرضایی | زخم باز |
خلاصه کتاب
نقد
جملات منتخب
اصلاً خیلیهایی که غرق میشن فکر میکنم، از عمق زیاد آبه، از اینکه یه فاصلهای خیلی زیاد تا زمین، تا کف، زیر آب، تا اون جایی که رو نیست، سطح و ساده نیست، پیدا میکنن، از عمق وحشت میکنن، وحشت بزرگ، اونقدر بزرگ که فرصت نمیکنی برسی به جنس تَرسِت.
همهی چیزایی که فکر میکنی یه غم بزرگ تا آخر زندگی توی دلت میذارن، یه روزی روزمره میشن، اون غم بزرگ، تو زندگیت حل میشه، اونقدر حل میشه که اسمش دیگه غم نیست یه چیز دیگه است!
خودشو از یه ساختمون بلند پرت کرد. از یه برج که داشتن میساختنش. هنوز نیمه تموم بود. عین خودش، به قول خودش یه دختری بود که خودشو پرت کرد پائین. من همهشو دیدم. ولی دردشو من کشیدم. انگار خودم بودم.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر