وقتی میبینم دیگر کسی انتظار مرا نمیکشد، وقتی نیاز کسی را به خودم، نه به همسر بودنم، نه به مادر بودنم، نمیبینم، یکهو انگار در برابر چشمهای گشاد خودم و دیگران گم میشوم. درست مثل روزهای کودکی که هر بعداز ظهر، میان کاههای زیرشیروانی انبار گم میشدم و هیچ کس، هیچ کس، دنبالم نمیگشت. شکوفه آذر | روز گودال |
شعر خودش میآید، ما تسلیماش میشویم و او کار خودش را میکند، عاشقی میکند، فریاد میزند، به سوگ مینشیند، با زبانی غیر معمول از تبسمی دلانگیز تا خیالی شورانگیز و گاه غمی، دردی، زخمی... شعر سنگر میشود و غریو پرشور رهایی سر میدهد... شعر را حافظ میگوید، خیام، سعدی، و وقتی نو میشود نیما، شاملو و فروغ و... در غرب شکسپیر، بودلر، لویی آراگون... و محمود درویش در فلسطین...
دلاویزترین (جیبی)
خریدنویسنده: فریدون مشیری
دوستت دارم | را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام | این گل سرخ من است.
دلاویزترین (شومیز)
خریدنویسنده: فریدون مشیری
دوستت دارم | را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام | این گل سرخ من است.
دفاع از گرگها
خریدنویسنده: گروهی
مترجم: تورج رهنما
دری لولاشده به فراموشی
خریدنویسنده: ریچارد براتیگان
مترجم: یگانه وصالی
مثل دری که | به فراموشی لولا شود، | آرام آرام | از دیدم خارج شد، | و او زنی بود که دوستش داشتم.