آن سه تن از ماجرا خبر داشتند | زن همراه كافكا بود | كافكا او را به خواب ديده بود. | آن سه تن از ماجرا خبر داشتند. | مرد دوست كافكا بود | كافكا او را به خواب ديده بود. | آن سه تن از ماجرا خبر داشتند. | زن به آن دوست گفت | دلم میخواهد امشب دوستم بداری. | آنسه تن از ماجرا خبر داشتند | مرد به زن پاسخ داد: اگر گناه كنيم | كافكا ديگر ما را در خواب نخواهد ديد. | كسی بود كه از ماجرا خبر داشت. | و بر روی زمين جز او كسی نبود كه از آن با خبر باشد، | كافكا به خود گفت: اكنون كه آن دو رفتهاند، من تنها ماندهام | وديگر خوابی نخواهم ديد
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر