همهی آنهایی که شش هفت سال پایانی سلطنت محمد رضا شاه را به یاد دارند، این را هم به یاد دارند که نام ساواک چه وحشتی در دلها ایجاد میکرد، چنان وحشتی که خانوادهها حتا در چهاردیواری خانه هم در گوشی از آن نام میبردند. در چنان شرایطی عدّهای جوان جسور جرئت کرده بودند که با گذشتن از جان خود، در مقابل رژیمی که دستگاه جاسوسیاش، دستکم در ذهن مردم ابعادی ماوراء طبیعی یافته بود، به مبارزه برخیزند. آنها با تکیه بر جسارت و حس عدالتخواهیاشان، و با سلاحهایی اندک با رژیمی که جنبش ظفار را درهم شکسته و عراق را پس رانده بود، و رفته رفته داشت قدرتمَداران امریکا و اروپا را هم دچار وحشت میکرد، به مبارزه برخاستند. زیر سلطۀ رژیمی که حتا در سینما باید اول به احترام رهبرش تا پایان سرود شاهنشاهی سر پا میایستادی، و تنها پس از توشیح ملوکانهاش نمایندگان «مجلس» میتوانستند به لایحهای قانونیت ببخشند، و در اول صبح همۀ دانشآموزان تا برای جان او دعا نکرده بودند، نمیتوانستند به کلاس درس بروند و…، عدّهای پیدا شده بودند که دم از سرنگونی میزدند!
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر