عصر، دختر به مزرعه آمد و برای پدر و برادرش چای آورد. شاخهی خشک درخت را دید که کت پوشیده و روسری سر کرده و یک جفت کفش جلوی پایش است؛ پرسید: چرا تن این شاخه، کت کردهاید و روسری سرش کردهاید و جلوی پایش کفش گذاشتهاید؟...
نظرات شما
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر