نويسنده در اين اثر به زندگي اجتماعي انسانها در جامعه امروزي ميپردازد و تلاش انسانها براي تطبيق با فضاي در حال رشد و گسترش را در قالب داستاني اجتماعي و احساسي توصيف ميكند.
در بخشي از اين اثر ميخوانيم: «بنده خدا داشت ميرفت حمام كه مثل هميشه براي چندمين بار در روز دوش بگيرد و آبجوش داغ داغ را روي سرش باز كند تا گرم شود... سردش بود... زمزمهاش برف بود... دندانهايش ميلرزيد... و همهاش دندان كروچه ميكرد... صدايش زدم... برگشت...»
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر