مقدمه کتاب با جملهای از ژان لوک گدار آغاز میشود: «من فکر میکنم، پس سینما وجود دارد». در این مقدمه به مشکلی که سینما و فلسفه حین تلاقی با یکدیگر با آن مواجه میشوند پرداخته شده است و آنگاه این بحث به میان میآید که چنین تلاقیای در چه صورتی ممکن خواهد بود.
کتاب «سینما و فلسفه» از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول شامل سه فصل است. فصل اول کتاب با عنوان «فلسفه و تصاویرش» با این پرسش آغاز میشود که «افلاطون میتوانست هنر هفتم را ابداع کند؟» نویسنده پس از طرح این پرسش مینویسد: «تمثیل غار به شکلی شگفتانگیز گویی سینما را ترسیم میکند. این افسانهی مادر در فلسفه مردانی را به تصویر میکشد که از زمان کودکیشان در یک غار زندانی شدهاند؛ در غل و زنجیر مجبورند مقابلشان را نگاه کنند بیآنکه بتوانند سر را بگردانند. در پشتسرشان آتشی میسوزد و چند عروسکگردان از آنجا اشیای مختلفی را تکان میدهند که سایههایشان تحتتأثیر شعلهها بر روی دیوار جلویی میافتد. زندانیان که از دنیا بیخبرند این تصاویر را بهجای واقعیت میگیرند. فلش فوروارد: بیستوپنج قرن پیش از آنکه سینما وجود داشته باشد این افسانهی باستانی با تیزبینی معماری سالن تاریک را پیشبینی میکند؛ تماشاگر بیحرکت سینما تصاویری ساختگی را مشاهده میکند که مقابلش به نمایش درمیآیند...». در ادامه، به دیدگاههای والتر بنیامین، زیگفرید کراکاور و برگسون درباره سینما پرداخته شده است. همچنین به گی دوبور متفکر که شش فیلم ساخته است.
در بخشی از کتاب هم به این موضوع پرداخته شده که در قیاس با ادبیات، فلسفه چقدر دستمایه اقتباس سینمایی بوده است. در این بخش به فیلمهایی هم اشاره میشود که کتابهای فلسفی را تداعی میکنند. کلا موضوع اصلی فصل اول کتاب دشواریهای پیوند مستقیم فلسفه و سینماست. فصل دوم، با عنوان «هنگامی که سینما فلسفهبافی میکند»، با دیدگاههای آندره بازن آغاز میشود و بعد به ارتباط فلسفه و سینما در فیلمهای هیچکاک، روسلینی، گدار، رومر و ... پرداخته شده است. «فلاسفه سینمای خودشان را میسازند»، عنوان فصل سوم کتاب «سینما و فلسفه» است. بخش بعدی کتاب نیز به «متنها، اسناد، شهادتها، تحلیل سکانسها» اختصاص دارد.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر