کتاب با اين جملات شروع مىشود:
"هميشه از کارهاى پروانه تعجب مىکردم. اصلا به فکر آبروى آقاجونش نبود."
اين تم يعنى آبرو، آبروى آقاجون و آبروى خانواده مرتب در کتاب تکرار مىشود. جابجا در شرايط زندگى که نويسنده به خوبى آن را تشريح کرده مىتوان فشار اين آبرودارى را بر روى او و بقيه خانواده احساس کرد.
کتاب حول زندگى معصومه مىچرخد که به نظر مىرسد نويسنده کتاب است و در شرايط خانوادگى مذهبى و سنتى بزرگ مىشود. معصومه در جوانى عاشق مىشود. ولى بىآنکه با سعيد دوست شده باشد و فقط به جرم داشتن نامه او، زير دست و پاى برادران مذهبى و غيرتىاش لت و پار مىشود. سعيد فرارى مىشود که قربانى جهالت برادران معصومه نشود. معصومه را سريع شوهر مىدهند که بيشتر از آن آبرويشان نريزد و...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر