لائوشه در اثر کوتاهش «داستان زندگی من» با توصیفی نیمهطنز، نیمه تلخ، زندگانی پکن و مردمانش را در شروع قرن بیستم روایت میکند. دورانی سراسر دگرگونی و بهتزدگی، آشفتگیهای سیاسی، به مخاطره افتادنِ امپراطوری و آنچه پیامدِ گریزناپذیرِ این گذار عظیم است. جامعه آرامآرام عُرف و عادات آبا و اَجدادِ چینِ امپراطوری را در همه عرصهها از مشاغل و سرگرمیها گرفته تا ذهنیات حاکم بر جامعه به کنار مینهند. آدمهای متوسط، کارمندانِ دولت و حقوقبگیران زندگی بسیار سخت و تلخ و یکنواختی پیشرو دارند و چشماندازی از شادی و کامروایی پیدا نیست. به باور لائوشه در چنان وضعیتی ریشخند و خنده تنها پادزهری است که به طریقی آدمی را زنده نگه میدارد، از این روست که راویِ پنجاهساله داستان که چیزی نمانده از گرسنگی تلف شود، لبخند به لب قصه خود را میآغازد. لحن لائوشه آمیخته به تأثری گزنده است،گویی زندگی، شوخی بیمزهای بیش نیست، آنقدر احمقانه که اگر میترسی به گریه بیفتی، بهتر است به هر آنچه رخ میدهد لبخند بزنی.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر