دندان به هم سایید و با لج گفت: اگه قدرشو میدونستی حالا نه فقط پسرعموت، همه کست بود. چی بگم که از بیلیاقتیت از دستمون پرید. عصبانی و برافروخته از حرفهای گزنده مادر، با دلخوری گفتم: همچین آش دهنسوزی هم نبود. مگه کجا رفته؟ یا رفته شمال یا رفته اروپا. فوق فوقش دو هفته دیگه برمیگرده. چقدر بیخودی شلوغش میکنین مامان. صاف زل زد توی چشمانم و با کلماتی شمرده و مؤکد گفت: علی رفته دبی، منتها نه برای مسافرت، برای همیشه، رفت تا اداره دفتر دبی شرکت پدرشو به عهده بگیره. دستم بیاختیار به دسته مبل استیل چسبید و پرده تاری یک آن جلوی چشمانم را پوشاند. علی رفته بود دبی؟ برای همیشه؟ علی رفته بود دبی، برای همیشه، علی رفته بود...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر