من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
قصه جمعههر هفته از میان داستانهای کوتاه رسیده به نشر ناکجا بهترین داستان، در روز جمعه بر وبسایت ناکجا منتشر میشود. داستانهای کوتاه خود را به همراه عکس و بیوگرافی خود برای ما ارسال کنید: info@naakojaa.com برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
بیتولدقصه جمعه این هفته از میلنا آگوس است ترجمه تینوش نظمجو با همکاری گلناز برومند هرچه در «بیتولد» نوشتهام حقیقت دارد. وقتی داستانهایی دربارهی کودکیام مینویسم از تخیلم استفاده نمیکنم. فقط کافیست اتفاقاتی که در واقعیت آن زمان رخ داده را به ... ایگِل دیزرتِ نقرهای و صداخفهکنداستان کوتاه نوشته آبتین غلامپور سراسیمه واردِ خانه شد. چراغی با نور ملایم روشن کرد. در را پشتِ سرش کوبید. چند لحظه مکث کرد و بعد با عجله به سمتِ دستشویی رفت. شیرِ آب را باز کرد و با خشونت دستانش را با صابون شست. کاسهی دستشویی به رنگِ سرخ در آمد. از قفسهی کنارِ آینه یک باندِ کشی برداشت و دورِ دستش پیچید. کمی آب به صورتش زد؛ عینکش را روی ... کی با هم آشنا شدیم...داستان کوتاه نوشته آرش عبدالعظیمی اواخر سال 1387 بود که حال و اوضاعم بدجوری به هم ریخته بود. بعد از چند ماه بیکاری و این در و آن در زدنِ بیحاصل، به توصیهی این و آن بساز و بفروش شده بودم. اما از وقتی برف آمده بود و هوا به طرز بیسابقهای سرد شده بود، مصالحفروش و سیمکش و بنّا سر کار نمیآمدند. کارگرها از صبح تا ... سیفون داستان کوتاه، نوشتهی فرزاد زمانی یک ماه در اتاق بود. هفت طبقه زیر زمین. چهار متر در چهار متر. گوشهی اتاق حجم یک تخت را داشت. برآمده با فرورفتگی اندازهی بدنش برای خواب. جنس دیوارها از جنس پلاستیک نرمی بود به رنگ طوسی. کف و سقف هم همینطور، فقط کمی نور ساطع میکردند برای روشنایی در روز. در شب نورشان ... چرک وچروک چرک و چروک داستان کوتاه، نوشته نیلوفر معتمد نمیتوانم از جایم تکان بخورم. نمیدانم چند ساعت خوابیدم. تلفن چندباری زنگ خورد. آخرسر آمد در خانه. خودش بود. همان دخترکی که هفتهای چندبار برای کارهای خانه به من سری میزد. یکی دوبار هم همخوابهام شد و پول بیشتری به او دادم و انگار ... هر چیزی جای عنوان داستان کوتاه، نوشته شهریار شهامت در من میبینی؟ یا حول سرم؟ یا خود فرشتهای؟ توضیحات: فرشته دختر بچهای است که دو بال کوچک سفید دارد فرشته زنی است که نگاه مادرانه دارد و پوست دستهای استخوانیش چروک شده فرشته احساس کوتاهی است که گاهی اوقات، فقط گاهی اوقات در کنارت مینشیند و تو در آن هنگام آگاهانه به هیچچیز فکر ... مرده شور داستان کوتاه، نوشته: نسرین مدنی وعشق و میل و نفرت و دردم را در غربت شبانه قبرستان موشی به نام مرگ جویده است فروغ - من از کتونیهای بند دار سفید بدم میآید. - از چی خوشت میآید؟ - از "مرده شور قیافهات را ببرد." - بابایم میگوید: "از روزی من مرده شور شدم که اشتباهی در شناسنامهام به جای ... من هر شب به تو خیانت میکنمداستان کوتاه | مرضیه آرمین من اعتراف میکنم که به قصد خیانت بیدار شدم. تمام روز فکر کردم که باید دقیقا چه کنم تا از فکر، به تو خلاص شوم. تمام کمد را بیرون ریختم، تمام لباسهایم را یکی یکی امتحان کردم تا این یکی را پیدا کردم، همان که غیرتت برایش گل میکرد. همان که خواستی یکبار از تنم به زور درآری، همان که یکبار هم بخاطرش ... غیرت روستاییCavalleria Rusticana داستان کوتاه نوشته: جووانی وارگا ترجمه: شجاعالدین شفا توریدو، پسر سنیورانونتیسیا، از وقتی که داوطلبانه وارد خدمت ارتش شده بود، هر روز یکشنبه که تعطیل داشت، مدتی در میدان شهر قدم میزد تا همه لباس قشنگ "برسالیر" را که بر تن داشت و کلاه قرمزی را که مثل گل شقایقی در میان یک مزرعهی گندم میماند، ... در خیابانی بیانتهاداستان کوتاه، نوشته کاوه فولادینسب الهه رؤیایی، وکیل پایهیک دادگستری، بالأخره دیر یا زود میمرد، مثل همة آدمها. گرچه عادلانهاش اینجوری است که وقتی کسی، اینطرف و آنطرف چهل سالگی، مجرد، آن هم اینطور ناگهانی، از دنیا میرود، بگوییم «طفلی جوون مُردا.» یا «هنوز کلی آرزو داشت ... 1 2 3
بیتولدقصه جمعه این هفته از میلنا آگوس است ترجمه تینوش نظمجو با همکاری گلناز برومند هرچه در «بیتولد» نوشتهام حقیقت دارد. وقتی داستانهایی دربارهی کودکیام مینویسم از تخیلم استفاده نمیکنم. فقط کافیست اتفاقاتی که در واقعیت آن زمان رخ داده را به ...
ایگِل دیزرتِ نقرهای و صداخفهکنداستان کوتاه نوشته آبتین غلامپور سراسیمه واردِ خانه شد. چراغی با نور ملایم روشن کرد. در را پشتِ سرش کوبید. چند لحظه مکث کرد و بعد با عجله به سمتِ دستشویی رفت. شیرِ آب را باز کرد و با خشونت دستانش را با صابون شست. کاسهی دستشویی به رنگِ سرخ در آمد. از قفسهی کنارِ آینه یک باندِ کشی برداشت و دورِ دستش پیچید. کمی آب به صورتش زد؛ عینکش را روی ...
کی با هم آشنا شدیم...داستان کوتاه نوشته آرش عبدالعظیمی اواخر سال 1387 بود که حال و اوضاعم بدجوری به هم ریخته بود. بعد از چند ماه بیکاری و این در و آن در زدنِ بیحاصل، به توصیهی این و آن بساز و بفروش شده بودم. اما از وقتی برف آمده بود و هوا به طرز بیسابقهای سرد شده بود، مصالحفروش و سیمکش و بنّا سر کار نمیآمدند. کارگرها از صبح تا ...
سیفون داستان کوتاه، نوشتهی فرزاد زمانی یک ماه در اتاق بود. هفت طبقه زیر زمین. چهار متر در چهار متر. گوشهی اتاق حجم یک تخت را داشت. برآمده با فرورفتگی اندازهی بدنش برای خواب. جنس دیوارها از جنس پلاستیک نرمی بود به رنگ طوسی. کف و سقف هم همینطور، فقط کمی نور ساطع میکردند برای روشنایی در روز. در شب نورشان ...
چرک وچروک چرک و چروک داستان کوتاه، نوشته نیلوفر معتمد نمیتوانم از جایم تکان بخورم. نمیدانم چند ساعت خوابیدم. تلفن چندباری زنگ خورد. آخرسر آمد در خانه. خودش بود. همان دخترکی که هفتهای چندبار برای کارهای خانه به من سری میزد. یکی دوبار هم همخوابهام شد و پول بیشتری به او دادم و انگار ...
هر چیزی جای عنوان داستان کوتاه، نوشته شهریار شهامت در من میبینی؟ یا حول سرم؟ یا خود فرشتهای؟ توضیحات: فرشته دختر بچهای است که دو بال کوچک سفید دارد فرشته زنی است که نگاه مادرانه دارد و پوست دستهای استخوانیش چروک شده فرشته احساس کوتاهی است که گاهی اوقات، فقط گاهی اوقات در کنارت مینشیند و تو در آن هنگام آگاهانه به هیچچیز فکر ...
مرده شور داستان کوتاه، نوشته: نسرین مدنی وعشق و میل و نفرت و دردم را در غربت شبانه قبرستان موشی به نام مرگ جویده است فروغ - من از کتونیهای بند دار سفید بدم میآید. - از چی خوشت میآید؟ - از "مرده شور قیافهات را ببرد." - بابایم میگوید: "از روزی من مرده شور شدم که اشتباهی در شناسنامهام به جای ...
من هر شب به تو خیانت میکنمداستان کوتاه | مرضیه آرمین من اعتراف میکنم که به قصد خیانت بیدار شدم. تمام روز فکر کردم که باید دقیقا چه کنم تا از فکر، به تو خلاص شوم. تمام کمد را بیرون ریختم، تمام لباسهایم را یکی یکی امتحان کردم تا این یکی را پیدا کردم، همان که غیرتت برایش گل میکرد. همان که خواستی یکبار از تنم به زور درآری، همان که یکبار هم بخاطرش ...
غیرت روستاییCavalleria Rusticana داستان کوتاه نوشته: جووانی وارگا ترجمه: شجاعالدین شفا توریدو، پسر سنیورانونتیسیا، از وقتی که داوطلبانه وارد خدمت ارتش شده بود، هر روز یکشنبه که تعطیل داشت، مدتی در میدان شهر قدم میزد تا همه لباس قشنگ "برسالیر" را که بر تن داشت و کلاه قرمزی را که مثل گل شقایقی در میان یک مزرعهی گندم میماند، ...
در خیابانی بیانتهاداستان کوتاه، نوشته کاوه فولادینسب الهه رؤیایی، وکیل پایهیک دادگستری، بالأخره دیر یا زود میمرد، مثل همة آدمها. گرچه عادلانهاش اینجوری است که وقتی کسی، اینطرف و آنطرف چهل سالگی، مجرد، آن هم اینطور ناگهانی، از دنیا میرود، بگوییم «طفلی جوون مُردا.» یا «هنوز کلی آرزو داشت ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر