وقتی فاصلهی کمی بین ما بود، لبهایم طوری رفتار میکردند که انگار با کلمه نبود که به او سلام میدادم یا گفتگو میکردم، بلکه با همهی حس وجودم مخاطب او میشدم. و صدایش را نه با گوشها و شنوائیم میشنیدم که انگار با پوست تنم میشنیدم و معنا میکردم ابوتراب خسروی | |
ادبیات انگلیسی
ماتیلدا
خریدنویسنده: رولد دال
مترجم: محبوبه نجف خانی
نور ماه بر درختان کاج
خریدنویسنده: جاناتان کلمنتس
مترجم: نیکی کریمی
دنیا پر از رنج است، | با این حال | درختان گیلاس شکوفه می دهند.