داستان با اين جملات آغاز ميشود:
"نترس ... با وجود كاري كه انجام دادهام، گفتههايم آسيبي به تو نميرساند. قول ميدهم آرام در تاريكي دراز بكشم - شايد گريه كنم و يا گهگاه دوباره خون ببينم - اما هرگز دوباره براي بلند شدن و نشان دادن دندانهايم دست و پا نخواهم زد. توضيح ميدهم... البته اگر دوست داريد آن را نوعي اعتراف قلمداد كنيد؛ اما اعترافي سرشار از چيزهاي عجيب كه فقط در روياها ميتوان تصور كرد، و يا در لحظاتي كه بخار كتري به شكل سگي در حال جست و خيز است، و يا زماني كه عروسك كاهي ناگهان در گوشهي اتاق از هم پاشيده، و شرارتي كه منجر به اين كار شده ساده و قابل فهم است. چيزهاي عجيب و غريب همه وقت و همه جا اتفاق ميافتد. شما اين را ميدانيد. من هم ميدانم كه شما ميدانيد. اما سوال اينجاست كه چه كسي مسئول است؟ سوال ديگر اين است كه آيا ميتوان اين اتفاقات را درك كرد؟ و من مطمئنم آن شب مادرم را ديدم كه دست در دست پسر كوچكش ايستاده بود و كفشهاي من در جيب پيشبندش بود ..."
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر