بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
بیقرار
من شیفتهی پدرم هستم. مردی شکستخورده، بیقرار، آرمانخواه، طردشده و انزواطلب. مردی که تو این جامعهی شلوغ و از هم گسیخته، هیچ وقت نتونست راه درست زندگیاش رو پیدا کنه اما به کسالت زندگی شهری هم تن نداد.
شکوفه آذر | روز گودال
(آرمان، انزوا، بیقرار، تن، جامعه، درست، راه، زندگی، شلوغ، شکست، شیفته، طرد، مرد، پدر، کسالت، گسیخته)
(آرمان، انزوا، بیقرار، تن، جامعه، درست، راه، زندگی، شلوغ، شکست، شیفته، طرد، مرد، پدر، کسالت، گسیخته)
ﺍﯾﻦ ﻃﺒﻊ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ .ﻫﺮﮐﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭ ﺑﺸﻮﻧﺪ. ﺑﻪ ﺁﺏ ﺩﺭﯾﺎ ﻭ ﺑﺎﺩ ﺻﺤﺮﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﻨﺪ. ﺑﯽﻗﺮﺍﺭ. ﺑﯽﻗﺮﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﯽﺁﻭﺭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺼﯿﺐ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﯼ ﺫﺍﺗﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺁﯼ ...ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪﻫﺎﯼ ﺩﺭﺧﺸﻨﺪﻩ ﭼﻪﻫﺎ ﺧﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ!
محمود دولت آبادی | کلیدر (رقعی)کلیدر (پالتویی)
(آب، باد، بیقرار، خفته، درخشنده، دریا، ذات، زن، شیشه، صحرا، طبع، نصیب، هوش، پناه)
(آب، باد، بیقرار، خفته، درخشنده، دریا، ذات، زن، شیشه، صحرا، طبع، نصیب، هوش، پناه)