و جغد دیگر آواز نخواند «سکوت او آسمان را افسرده کرد. آن وقت خدا به جغد گفت:» آواز خوان کنگرههای خاکی من، پس چرا دیگر آواز نمیخوانی؟ دل آسمانم گرفته است. «بالهایت را کجا جا گذاشتی؟ جغد گفت:» خدایا، آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند «. خدا گفت:» آوازهای تو بوی دل کندن میدهد و آدمها عاشق دل بستناند. دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشهای، و آنکه میبیند و میاندیشد، به هیچ چیز دل نمیبندد، دل نبستن سختترین و قشنگترین کار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ. « جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگرههای دنیا میخواند و ان کس که میفهمد، میداند آواز او پیغام خداست.»
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر