از رودورن انداختیم توی بلوار سنژرمن و رفتیم تا سنمیشل. تقاطع سن میشل، یک سلف سرویستر و تمیز بود که با جیب من هم میخواند. داشتم فکر میکردم کاش وقتی پول میرسید سر و کلهاش پیدا میشد.
تا چشمش افتاد به در و پیکر رستوران گفت: «راستش، امروز توی خط این جور جاها نیستم. بریم یه جای دنج.»
پرسیدم: «حال داری بیای؟»
یک وری نگاهم کرد.
«ما رو کشوندی تا اینجا، تازه میپرسی...»
برگشتیم تو سن میشل. جلو یک کیوسک روزنامه فروشی، ایستاد و یک کیهان چاپ لندن و یک تایمز روز قبل گرفت و راه افتادیم. نگاهی انداخت به سرتیترها و بلند شروع کرد به خواندن: «اعتراض کمونیستها به ژیسکاردستن»،» اعتصاب سندیکای کارگری»، «توافق پاریس با قرارداد...»
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر