ناگل مرد غريبه اي است كه روزي با كشتي وارد شهر كوچكي مي شود آن روز اين شهر به دليل نامزدي داگني دختر كشيش آذين بندي شده و از طرف ديگر شايعه خودكشي يكي از عشاق داگني در شهر جريان دارد . ناگل سعي مي كند از رفتار داگني و راز و رمز آن مرگ سر در بياورد و در اين بين به داگني علاقه مند مي شود هرچند او مردي عجيب است دائم به خودكشي فكر مي كند در حال مرور وقايع است عقايدش با ديگران متفاوت است و ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر