... برای اینکه چهار نفر را با خودم بکشم. بعد یکدفعه همه را ول کنم بیایم اینجا و یکنفر را آمادهی مردن کنم. ملافههایش را عوض کنم. حمامش کنم. موهایش را شانه کنم و وقتی قرصهایش را میدهم، یادم بیفتد که ای وای این مادر است. چهقدر پیر شده. و بعد مثلا از تو صحبت کنم و مادر بپرسد که حالا چهکار میکند؛ زندس؟ و من بگم آره؛ چرا که نه؟ و شب که برگشتم، مادر کنار تلویزیون نشسته باشد و بپرسد خوش گذشت؟ و من بگم آره، حرف زدیم و زیر باران قدم زدیم؛ یا از این گلفروشی وقتی میگذشتیم گل میخریدیم...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر