اي شب تيره! روزگار مني، | يا دو چشم سياه يار مني | از بلندي چو گيسوان سياه، | وز سياهي دل نگار مني | در برت با خيال او بسيار | اشك از ديده كردهام بكنار | چه بسا با تو راز دل گفتم، | چه بسا با تومانده ام بيدار | آگهي كز دو ديده ريزم خون، | بي خبر نيستي كه چونم; چون | راست چون سرو بود، قامت من | زان قد سرو شد خميده كنون | روزگاري چو سرو بودم راست | شرح اين قصه سخت جان فرساست | بر سر عرش بود پروازم، | عشق بالم شكست و قدرم كاست! | جانم از غم تباه شد;ايواه | روزم از عشق شد سياه - سياه | سوختم، سوختم; دريغ! دريغ | مگر اي شبح! عشق بود گناه؟
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر