بورخسِ ۶۴ ساله و نابینا نیاز به کسانی داشته که برایش کتاب بخوانند، یک روز از نوجوان ۱۶ سالهای که در کتابفروشی کار میکرد میخواهد عصرها به خانهاش بیاید تا براش کتاب بخواند. نوجوان تا ۲۰سالگی عصرها میرفته پیش بورخس و با او دربارهی کتابها و ادبیات حرف میزده یا نوشتهای را که در ذهن بورخس شکل گرفته بوده مینوشته. گاهی هم با هم پیاده خیابانهای بوینسآیرس را میگرفتند تا برسند به خانه یبویی کاسارس و آنجا بحثهای ادبیشان را ادامه دهند. آن نوجوان بعدها خود نویسنده میشود و در کنار آثار داستانیای که مینویسد، خاطراتِ زندگی کوتاه اما پرسعادتش با بورخس را هم مینویسد که میشود همین کتاب.
آلبرتو مانگوئل فقط آن خاطرات را تعریف نمیکند، بیشتر میخواهد تصویری کامل از دنیای بورخس بسازد. لابهلای تکصحنههایی که از آن دوران تعریف میکند و به زمان مضارع نوشته شده، کمکم شخصیت پیرمرد عاشق ادبیات، لجباز، باسواد و طنازی را میسازد و با مقایسهی آثار بورخس با دیدگاههایش توضیح میدهد که چگونه رابطهی خاص بورخس با کتاب (بورخس جهان را به چشم یک کتاب میدیده) منجر به این شده که رابطهی ما خوانندگان بورخس هم با ادبیات عوض شود.
اگر بورخس نخوانده باشید هم، کتاب آنقدر خوب هست که از خواندنش لذت ببرید و اگر بورخس خوانده باشید، کتاب میتواند قاب عکسی از بورخس باشد نصبشده بر سردر دنیای تودرتوی داستانهای بورخس، تصویری از پیرمرد آرام و نامطمئنی که چشمهایش به یک جا خیره شده و با ذوق و شوق از کتابها حرف میزند، انگار که جهان چیز دیگری جز کتابها نیست.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر