بیستوچهار ساعت در لسآنجلس. باران شدیدی میبارد. دو داستان موازی و متقاطع، زندگی مردانی را بهتصویر میکشد که در آستانهی مرگاند: هر دو از سوی فرزندانشان طرد شدهاند، هر دو میخواهند با فرزندانشان تماس بگیرند، و فرزندان هیچکدام کاری به کار پدرانشان ندارند. پسر اِرل پارتریج از زنان بیزار است و دختر جیمی گیتور معتاد و آواره. پرستاری دلسوز پادرمیانی میکند و پسر اِرل را پیدا میکند. یک پلیس معتقد و نیکوکار با دختر جیمی ملاقات میکند...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر