در قلب اروپا توفانی برپاست که به برانداختن نظم کهن پیش میآید، نظمی که بر پیهای لرزانش کلیسای بزرگ زمین داران و بزرگ مالکان کلیسا به پیشگیری فاجعه دست به دست یکدیگر میدهند، اما با همین دست یاری هرکدام دیگری را به کام توفان میکشند. سرخی سپیده امیدی که از افق سر میکشد، رنگ خون جوان زنجیریان زمین است که در پرچم انقلاب کبیر، در کنار آبی خون کهنه اشراف و سفیدی سترون کشیشان خواهد نشست. دامنه توفان تا به جزیره سیسیل میرسد. در این هنگامه آشفتگی خوابها در این برخوردگاه گذشته و آینده بر این برهوت خفته چه خواهد گذشت؟ اگر دری به روی نظم نوین بازکردنی باشد آن را چه کسی خواهد گشود؟ فرانچسکو دی بلازی، ژاکوبن، که به امید رهبری شورش ستمدیدگان بر میخیزد یا دن جوزپه ولای کشیش، که میکوشد تاریخ را دوباره بسازد، که گذشتهای را جعل میکند به هوای آیندهای، یا به امید که فقط برای خود اوست.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر