ویولت بودلر، کلاوس بودلر و سانی بودلر بعد از مرگ عمه جوزفین به قیمومیت رییس یک کارگاه چوب بری به نام لاکی اسملز میروند و به شکل بسیار بدی کار میکنند که کلاوس بسیار رفتار عجیبی از خود بروز میدهد و این معنی را میدهد که توسط دکتر چشم پزشک هیپنوتیزم شدهاست تا آنها از پیش رییس کارگاه اخراج شده و به قیومیت منشی دکتر در بیایند و منشی دکتر هم کنت الاف است اما ویولت با تدبیر خود جان خواهر و برادرش را نجات داده، هویت منشی و سرکارگر را آشکار میسازد ولی در لحظه آخر کنت الاف فرار میکند. رییس کارگاه نیز دیگر راضی نیست آنها در کارگاه بمانند و آنها را به مدرسه شبانه روزی پروفراک میفرستد.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر