این داستان زندگی سها و سیاوش است که از بدو تولد نافبر هم شده بودند، در حالیکه اصرار دیگران به ازدواج آنها تنها باعث نفرتشون نسبت به همدیگه شده بود. این میان چون سها عاشق کامیاب شده بود، این نفرت نسبت به سیاوش روز به روز بیشتر هم میشد. ولی اصرار مادرهاشون به اجرای وصیت خانبابا و تلاش بیحاصلشون برای جلوگیری از وقوع این ازدواج باعث شد که بعد از مدتی با هم ازدواج کنند به این شرط که ازدواجشون صوری باشه و مدتی بعد از هم جدا بشوند، ولی...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر