داستان رمان در سالهای ابتدایی دهه 60 و 70 اتفاق میافتد. هیچ وقت نامزد نبودیم داستان زندگی شخصیتی به نام ستاره میرافشار است. او تنها دختر خانوادهای اصیل است که بعد از فوت پدر و مادرش، با برادرش، کاوه و همسرش فاطمه زندگی میکند. این رمان در 7 فصل نوشته شده است. ستاره دانشجوی رشته مترجمی زبان فرانسه است. او طی ماجرایی با روزنامه نگاری به نام مسعود آشنا میشود. مسعود روزنامهنگاری بینالمللی است که سالها خارج از ایران زندگی کرده و حالا مدتی است به ایران بازگشته است. این آشنایی به ازدواج ختم میشود و به واسطه مسعود، ستاره هم وارد فعالیتهای مطبوعاتی میشود. آنها زندگی آرامی را در پیش گرفتهاند، اما ورود پسری جوان به نام نصرت به زندگی ستاره، ماجراهایی را برای او به وجود میآورد. نصرت به خیال اینکه ستاره زنی مجرد است، از او خواستگاری میکند اما نمیداند همسر ستاره همان فردی است که در روزنامهای که او در آن کار میکند، مسئولیتی مهم دارد. نصرت از این ماجرا سرخورده میشود، اما راه حلی که برای نجات از این سرخوردگی در پیش میگیرد، باعث میشود تا مدتی بعد بار دیگر سرنوشت او و ستاره به هم گره بخورد...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر