آن روز شنبه بود. فصل زمستان بود. نام دخترک سودابه بود. پدر را از جبهه به بیمارستان آورده بودند. سودابه از خانه برای پدر یک گلدان نرگس به بیمارستان آورده بود. پدر همیشه در حال خواب بود. گاهی چشمان را باز میکرد و به سودابه لبخند میزد. سودابه هر بعد از ظهر که از مدرسه میآمد به ملاقات پدر میرفت. آن روز یکشنبه بود. سودابه به ملاقات پدر رفت. پدر چشمان را گشود و به سودابه لبخند زد و باز به خواب رفت. سودابه گلدان نرگس را نگاه کرد…
کتاب سه گلدان برای گروه سنی «د» و «هـ» (دوره تحصیلی راهنمایی و سالهای اول و دوم دبیرستان) نوشته شده است.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر