...اگر دیگر به امید انزال یا ارضایی مشتو نمیزنم، نمینویسم یا چیزی نمیسازم، دیگر چرا باز همان میکنم؟ شاید به امید آن روز خجسته که سکوت کنم. آروزی نامناپذیر نیز همین بود. دست آخر باید امید ببندم که دیگر چیزی نگویم، یا امید ببندم که صندلی گهوارهای -که از خود گهواره تا به حال در آغوشم گرفته است- دیگر بگوید: «هیس». ننویسم یا دستکم فقط به امید روزی بنویسم که دیگر نخواهم نوشت. یا بیهوده امید ببندم به مردن تخیل. هیچکجا نشانی از حیات، تخیل نمرده هنوز، چرا، مرده، چه خوب، تخیل کنید تخیل مرده.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر