ساموئل بکت نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس ایرلندی در ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ در دوبلین -ایرلند- به دنیا میآید. درخانوادهای مرفه و مذهبی و خانهای بزرگ که در باغی در اطراف دوبلین قرار دارد بزرگ میشود، فضایی که بعدها در رمانها و نمایشنامههایش انعکاس مییابد. از ۱۷ سالگی شروع به آموختن زبانهای فرانسه، انگلیسی و آلمانی در کالج ترینیتی دوبلین میکند.
در سال ۱۹۲۸ به پاریس عزیمت میکند و در مدرسه عالی (école normale supérieur) پاریس نام مینویسد. در همانجا است که برای اولین بار با جیمز جویس -نویسندهای که بیشترین تأثیر را بر او و آثارش دارد- از طریق دوست شاعرش، توماس مکگری آشنا میشود.
در بیست و سه سالگی مقالهیی به دفاع از جویس به نام «دانته... برونو. ویکو... جویس» مینویسد که از متد و آثار جویس در مقابل نقدهایی که سبک او را مبهم و پیچیده میخواندند، دفاع میکند. سپس اولین داستان کوتاه خود را با نام «پیش فرض» در یک نشریه فرانسوی در سال ۱۹۲۹ منتشر میکند.
در سال ۱۹۳۰ اوّلین جایزه ادبیاش را برای شعری با عنوان «هُرسکوپ» که الهام گرفته از زندگی دکارت است، کسب میکند. آنگاه به دوبلین باز میگردد و به تدریس زبان فرانسه در کالج ترینیتی -کالجی که در آن تحصیل کرده بود- میپردازد.
یک سال بعد دومین رساله خود را به زبان انگلیسی و به نام «پروست» مینویسد. در همین سال مدرک فوق لیسانس خود را اخذ میکند ودر ۱۹۳۲ پس از قبولی کرسی استادی در کالج ترینیتی، از فضای دانشگاهی به کلی دلزده میشود و آن را برای همیشه ترک میکند. سپس شعر «گنوم» را که متاثر ازمطالعه گوته است مینویسد، این شعر که نقطه عطف مهمی که در زندگی او رخ داده است را نشان میدهد، در ۱۹۳۴ در مجله دوبلین چاپ میشود.
پس از آن بکت سفر در اروپا را آغاز میکند و نهایتاً در آستانه جنگ جهانی دوم در پاریس ساکن میشود. در حین این سفرها شروع به نگارش اولین رمانش «مورفی» میکند که سرانجام بعد از ۳۶ بار رد شدن از طرف ناشرها بالاخره در۱۹۴۷ منتشر میشود.
با اعلان جنگ، بکت که در ایرلند ساکن است، "فرانسه در جنگ را به ایرلند در صلح" ترجیح میدهد و به فرانسه بازمیگردد. از همین دوران نوشتن داستان کوتاه را نیز آغاز میکند.
در فرانسه به اتفاق همسرش، سوزان به هستههای مقاومت علیه اشغال نازیسم در شبکه گلوریا از طریق یکی از دوستانش، آلفرد پِرُن میپیوندد. هنگامیکه شبکه آنها لو میرود، به کمک همسر پِرُن فرار میکند. ابتدا به ناتالی ساروت پناه میجوید ومدتی را نزد او میماند و سپس به مرکز فرانسه میرود و تا سال ۱۹۴۵ در آنجا میماند. در همین سال خبر مرگ دوستش پِرُن و نیز جنگ تاثیر عظیمی روی او و آثارش میگذارد.
از سال ۱۹۴۹ نوشتن «در انتظار گودو» یکی از مهمترین آثارش را آغاز میکند، دو سال بعد رمان «مولوی» (Molloy) را که داستان دو زن داستاننویس است و رمان «مالون میمیرد» را مینویسد. «در انتظار گودو» در ۱۹۵۲ منتشر و با موفقیتی چشمگیر مواجه میشود.
دهه ۶۰ تغییرات مهمی در زندگی بکت اتفاق میافتد، نمایشنامههایش به روی صحنه میروند و در چندین کشور اجرا میشوند. بکت موقعیتش را به عنوان یک نمایشنامهنویس مطرح در آوریل ۱۹۵۷ تثبیت میکند، یعنی زمانی که دومین اثر مهماش «آخر بازی» به زبان فرانسه در تئاتر رویال لندن به نمایش درمیآید.
بکت نوشتن نمایشنامههای رادیویی را به پیشنهاد BBC در سال ۱۹۵۶ با نمایش رادیویی «همه افتادگان» آغاز میکند، از همین زمان نیزمشغول پروژههای سینمایی را با همکاری بوستر کیتون میشود.
در سال ۱۹۶۹جایزه نوبل ادبیات به او تعلق میگیرد که البته بکت آن را یک فاجعه تلقی کرده و ازدریافت آن خودداری میکند. این اتفاق باعث شناخته شدن هرچه بیشتر او، اجرا و انتشار بیشتر آثارش میشود. خودداری از دریافت این جایزه بیانگر بی میلی و عدم رغبت او برای پذیرفتن تکالیف و وظایفی است که در ارتباط با دریافت این جایزه هستند.
در ۱۷ ژوییه ۱۹۸۹ همسرش سوزان بکت در اثر ابتلا به بیماری پارکینسون در میگذرد، ساموئل بکت نیز در۲۲ دسامبر همان سال در پاریس از دنیا میرود و در کنار همسرش در قبرستان مونپارناس برای همیشه میآرامد.
بکت اگرچه نویسنده رمانهایی چون «مولوی»، «مالون میمیرد» یا «غیرقابل نامگذاری» است، اما نام او همواره در جهان تئاتر مطرح است و اورا به عنوان اولین ابزورد نویسی میشناسند که شهرت جهانی کسب کرد.
بکت در آثارش بدون آنکه قصد روایت داستان یا طرح دسیسهای را داشته باشد، به وضعیت بغرنج و پوچ بشر در جهان میپردازد. او به خوبی موقعیت انسان تنهای عصرش را که انسان گذشته از فجایع جنگ است هم در کلام و هم در فضای آثارش بازمینماید. زبان آثار بکت همواره حاوی طنز تلخی است که سعی در خالی از معنا کردن رابطه و زبان دارد. دنیای او یک دنیای فرا واقعیست که در آن انسان گیرافتاده در نوعی خلأ تلاش احمقانهای برای برقراری رابطه میکند.
شاید بتوان گفت آثار بکت درک دلخراشی از این تراژدی است که هام در نمایشنامه آخر بازی میگوید: شما روی زمین هستید بدون هیچ چارهای.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر