بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
هوا
هرچه بالاتر زندگى مىكنيم، هوا سالمتر است، اما سقوط شديدتر...
من چهم شده، چهم شده، هیچ وقت آروم و قرار ندارم، تو این پوست پیر و چروکیدهم بیرون می جوشم و پخش می شم، از تو جمجمهم ، کاش ذره ذره می شدم، ذره ذره تو هوا!
من مُردهام، مُردهی مرده. شاید به خاطر حال و هوای خونه یه خرده حالم بهتره.
باد معمولاً اول کلاهم را میبرد بعد سرم را. نمیدانم اینجا چه میکارند که تن ندارم و شالگردنم در هوا بازی میکند.
وقت میعان شقیقه بود | هوایِ تو برخاست که | سینه شفاف میخواست | باد را در بَدوِ قلب