مهندس کامران خسروی در ادارهای کشاورزی واحد آبخیزداری در شهری نزدیک دنا احتمالا یاسوج به همراه همسرش، فریبا، زندگی میکرده است. فریبا بعد از چهار سال زندگی در جایی دورافتاده او را ترک میکند و به خانه پدرش در اصفهان میرود و از کامران میخواهد که انتقالی بگیرد و به اصفهان برود. کامران موفق میشود انتقالی بگیرد و خانهشان در یاسوج را به قیمت سیوپنج میلیون تومان بفروشد و در آغاز داستان با ساکی پر از پول و یک دست لباس و دبهای بنزین و سر راه کارگری افغان، به نام گلشاه، را به منظور انجام کاری اجیر میکند و به سمت اصفهان حرکت میکند. اما او نقشه شیطانی کشیده است. میخواهد در چای گلشاه مواد خوابآور بریزد و وقتی خوابش برد لباسهای خود را تن او کند و ماشین را به آتش بکشد و ته دره بفرستد تا همه گمان کنند او مرده است و بعد زندگی جدیدی را شروع کند. تمام رمان در همین جاده میگذرد، با مرور خاطرات وهمگونهای از گذشته و آینده کامران در این گذشته صحنههای نسبتا اروتیک ارتباط کامران با تاجماه همسر علیسینا، یکی از کارگران واحد کامران، مرور میشود.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر